Intermit |
قطع كردن ، گسيختن ، موقتا تعطيل كردن ، نوبت داشتن ، نوبت شدن. |
Intermittence |
مكث ، فاصله ، نوبت ، تناوب. |
Intermittent |
متناوب ، نوبت دار، نوبه اي ، نوبتي. |
Intermittent current |
جريان متناوب. |
Intermitter |
قطع كننده ، متناوب كننده. |
intermittently |
ljkh,f |
intermittently |
متناوب |
|