Farsi Dictionary

Instrument

الت ، اسباب ، ادوات ، وسيله ، سند.

Instrumental

سودمند، وسيله ساز، مفيد، قابل استفاده ، الت ، وسيله ، حالت بايي.

Instrumentalist

نوازنده ، ساز زن ، سازنده.

Instrumentation

ترتيب اهنگ ، تنظيم اهنگ ، استعمال الت ، ابزار.

instrumentality

کمکي

Keyword

Criteria