(install) كار گذاشتن ، نصب كردن ، منصوب نمودن.
(instal) كار گذاشتن ، نصب كردن ، منصوب نمودن.
نصب ، تاسيسات.
(instalment) قسط، بخش.
خريد يا فروش اقساطي ، پرداخت اقساطي.
(installment) قسط، بخش.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains