Farsi Dictionary

Infer

استنتاج كردن ، استنباط كردن ، پي بردن به ، (ز.ع.) حدس زدن ، اشاره كردن بر.

Inferable

(inferrible) قابل استنتاج ، استنتاج پذير.

Inference

استنتاج.

Inferential

وابسته به استنتاج.

Inferior

پست ، نا مرغوب ، پايين رتبه ، فرعي ، درجه دوم.

Inferiority

پستي ، مادوني.

Inferiority complex

عقده حقارت ، خود كم بيني.

Infernal

دوزخي ، ديو صفت ، شيطان صفت ، شرير.

Inferno

دوزخ ، جهنم ، جاي دوزح مانند و وحشتناك.

Inferrible

(inferable) قابل استنتاج ، استنتاج پذير.

Infertile

بي حاصل ، بي بار، غير حاصلخيز.

Infertility

بي باري ، بي حاصلي.

Keyword

Criteria