Farsi Dictionary

Index

(.n): راهنما(مثلا در جدول و پرونده)، شاخص ، (دركتاب) جاانگشتي ، نمايه ، نما، راهنماي موضوعات ، فهرست راهنما، (.vi &.vt):داراي فهرست كردن ، بفهرست دراوردن ، نشان دادن ، بصورت الفبايي (چيزي را) مرتب كردن.

Index finger

انگشت نشان ، سبابه.

Index fossil

سنگواره شاخص طبقات زمين شناسي.

Index number

عدد شاخص ، عددي كه دلا لت بر حجم كند(مثل نرخ و قيمت)، مقايسه حجم در بعضي مواقع با عدد شاخص.

indexed

نمايه

Keyword

Criteria