Farsi Dictionary

Impel

وادار كردن ، بر ان داشتن ، مجبور ساختن.

Impellent

سوق دهنده ، جنباننده ، محرك ، وادار كننده.

Impeller

(impellor) وادار كننده ، پيش برنده ، تشجيح كننده.

Impellor

(impeller) وادار كننده ، پيش برنده ، تشجيح كننده.

Keyword

Criteria