Farsi Dictionary

Impediment

مانع ، عايق ، رادع ، محظور، اشكال ، گير.

Impedimenta

چيزهاي دست و پا گير، توشه سفر، بنه سفر، اسباب تاخير حركت ، (حق.) موانع قانوني.

Keyword

Criteria