Farsi Dictionary

Id

مجموع تمايلا ت انسان كه نفس يا شخصيت انسان و تمايلا ت شهواني وجنسي ازان ناشي ميشود، نهاد.

Idea

انگاره ، تصور، انديشه ، فكر، خيال ، گمان ، نيت ، مقصود، معني ، اگاهي ، خبر، نقشه كار، طرزفكر.

Ideal

كمال مطلوب ، هدف زندگي ، ارمان ، ارزو، ايده ال ، دلخواه

Idealism

ارمان گرايي ، معنويت ، خيال انديشي ، سبك هنري خيالي.

Idealist

ايده اليست.

Idealistic

ارماني ، مطلوب ، وابسته به ارمان گرايي ، ارمان گرا.

Ideality

انديشه گرايي.

Idealize

بصورت ايده ال در اوردن ، صورت خيالي و شاعرانه دادن (به)، دلخواه سازي.

Idealogy

(ideology) مبحث افكار و ارزوهاي باطني ، خيال ، طرز تفكر، ايدءولوژي ، انگارگان.

Ideate

تصور كردن ، فكر كردن ، خيال كردن.

Ideation

خيال انديشي.

Ideational

(ideative) وهمي ، خيالي ، انديشه اي.

Ideative

(ideational) وهمي ، خيالي ، انديشه اي.

Idem

همان ، ايضا، همان نويسنده ، در همانجا.

Identic

مساوي ، عينا، همان ، منطبق با، يكسان.

Identifiable

قابل شناسايي.

Identification

شناسايي ، تعيين هويت ، تطبيق ، تميز.

Identifier

معين كننده هويت.

Identify

شناختن ، تشخيص هويت دادن ، يكي كردن.

Identity

هويت ، شخصيت ، اصليت ، شناسايي ، عينيت.

Ideogram

تجسم و نمايش عقايد و افكار و اجسام با تصوير.

Ideogramic

(ideogrammic) نمايشي ، تجسمي.

Ideogrammic

(ideogramic) نمايشي ، تجسمي.

Ideograph

امضاء يا علا مت مخصوص شخص ، مارك تجارتي.

Ideology

(idealogy) مبحث افكار و ارزوهاي باطني ، خيال ، طرز تفكر، ايدءولوژي ، انگارگان.

Ides

عيد، (در گاهنامه قديم روم) روز پانزدهم مارس و مه و ژوءيه و اكتبر و سيزدهم ماههاي رومي.

Idiocy

حماقت ، خبط دماغ ، سبك مغزي ، ابلهي.

Idiographic

وابسته به مجاز، مجازي ، مادي ، انديشه نگار.

Idiolect

طرزبيان و لحن سخن شخص در يك مرحله زندگي.

Idiom

لهجه ، زبان ويژه ، اصطلا ح.

Idiomatic

اصطلا حي.

Idiomorphic

داراي شكل مخصوص بخود، داراي شكل صحيح خود.

Idiopathy

صفت خاص ، علا قه خاص ، ناخوشي جداگانه.

Idiosyncrasy

حال مخصوص ، طبيعت ويژه ، طرز فكر ويژه ، شيوه ويژه هرنويسنده ، خصوصيات اخلا قي.

Idiot

ادم سفيه و احمق ، خرف ، سبك مغز، ساده.

Idiotic

ابلهانه.

Idiotism

سفاهت ، حماقت ، جهالت ، بي خبري.

Idle

بيكار، تنبل ، بيهوده ، بيخود، بي اساس ، بي پروپا، وقت گذراندن ، وقت تلف كردن ، تنبل شدن.

Idle wheel

دنده چرخ رابط بين دو چرخ.

Idleness

(idlesse) بيكاري تنبلي ، بطالت ، بيهودگي ، گيجي ، كند ذهني.

Idler

ادم بيكار و تنبل ، چرخ دلا له ، بيكاره.

Idler pulley

قرقره زنجير.

Idler wheel

چرخ يا دنده چرخنده اي كه حركت را به چرخ ديگري انتقال ميدهد.

Idlesse

(idleness) بيكاري تنبلي ، بطالت ، بيهودگي ، گيجي ، كند ذهني.

Idol

بت ، صنم ، خداي دروغي ، مجسمه ، لا ف زن ، دغل باز، سفسطه ، وابسته به خدايان دروغي وبت ها، صنم ، معبود.

Idolatrous

مربوط به بت پرستي و كفر.

Idolatry

بت پرست.

Idolization

پرستش ، بت سازي.

Idolize

بت ساختن ، صنم قرار دادن ، پرستيدن ، بحد پرستش دوست داشتن.

Idoneous

مناسب ، جور، درخور، مختص ، مخصوص ، فراخور.

Idyl

(idyll) چكامه كوتاه ، قصيده كوتاه ، شرح منظره اي از زندگاني روستايي ، چكامه در باره زندگي روستايي.

Idyll

(idyl) چكامه كوتاه ، قصيده كوتاه ، شرح منظره اي از زندگاني روستايي ، چكامه در باره زندگي روستايي.

Ideas

ايده ها

idempotent

اصطلاحي در رياضي - ماتريسي که با خودش ضرب شود تغيير نکند

identical

یکسان - مشابه

identified

شناسايي - شناخته شده

identifying

شناسايي

idiosyncratic

ويژه

idly

بيکاري - بطالت - سکون

idyllic

روستايي

Keyword

Criteria