Farsi Dictionary

Hot

گرم ، حاد، تند، تيز، تابان ، اتشين ، تند مزاج ، برانگيخته ، بگرمي ، داغ ، داغ كردن يا شدن.

Hot blooded

خون گرم ، باحرارت ، تندخو، مهيج ، اتشي مزاج.

Hot dog

ساندويچ سوسيس ، سوسيس ، سوسيگ.

Hot pepper

(گ.ش.) فلفل قرمز، بوته فلفل قرمز.

Hot plate

چراغ خوراك پزي برقي يا نفتي ويا گازي.

Hot rod

اتومبيل شكاري وسريع السير، اتومبيل مسابقه اي.

Hot seat

صندلي برقي ، صندلي الكتريكي.

Hot spring

چشمه اب گرم.

Hotbed

سرچشمه ، منبع ، بستر خاكي چمن كه در اثر تخمير ويا بوسيله ديگري گرم شده باشد، محل يا محيطي كه دران رويش وپيشرفت سريع باشد.

Hotblood

.=derbhguoroht

Hotch

(اسكاتلند) لوليدن ، بيقراري كردن ، تكان خوردن ، (حق.) سرجمع كردن دارايي.

Hotchpot

(حق.) سرجمع كردن دارايي ، رويهم ريختن اموال.

Hotchpotch

اش درهم وبرهم ، اش شله قلمكار.

Hotel

هتل ، مهمانخانه ، مسافرخانه.

Hotfoot

سراسيمه ، باشتاب ، (د.گ.) گريزان ، تسريع كردن ، عجله كردن ، سراسيمه رفتن.

Hothead

ادم شتابكار، ادم عجول ، ادم بي پروا، بي باك.

Hothouse

زندان ، گلخانه ، گرمخانه ، عشرتكده.

Hotly

باگرمي ، بطور گرم.

Hotshot

باركشي سريع ، ادم ماهر دربازي.

Hotspur

ادم تند وبي پروا.

Hottentot

يكي از انواع بومي هاي جنوب افريقا كه اندامي كوتاه ورنگ قهوه اي مايل به زرددارند.

Hotwar

نزاع ، جنگ خونين.

hot line

خط تماس مستقيم - تلفن امور مشتريان

hotelier

هتل داري

hotline

خط تماس مستقيم - تلفن امور مشتريان

hotspot

کانون

hotspots

نقاط مهم

Keyword

Criteria