Homo |
جانوراني كه انسان وانواع ميمون ها نيز جزو ان بشمار ميروند، ادم ، انسان. |
Homocercal |
(ج.ش.) داراي دم قرينه ، متقارن الذنب. |
Homochromatic |
همرنگ ، داراي رنگ هاي مشابه ، يكرنگ. |
Homoecious |
(ج.ش.) داراي يك ميزبان درتمام دوره زندگاني. |
Homoerotic |
(homosexual) هم جنس باز. |
Homogamic |
.(homogamous)(گ.ش.) داراي گل هاي شبيه بهم ومتجانس ، توليد نسل كننده بوسيله مقارت باهم جنس خود |
Homogamous |
.(homogamic)(گ.ش.) داراي گل هاي شبيه بهم ومتجانس ، توليد نسل كننده بوسيله مقارت باهم جنس خود |
Homogamy |
(گ.ش.) وجود گلبرگ هاي مشابه ومتجانس در گياه ، (ج.ش.) جفت گيري باهمجنسان. |
Homogenate |
ابگونه يا ماده يك جنس يا يك جور شده. |
Homogeneity |
هم جنسي ، يكجوري. |
Homogeneous |
(زيست شناسي) مقاربت كننده باهم جنس خود، متوافق ، هم جنس ، يكجور، مشابه. |
Homogenization |
هم جنس شدگي ، سنخيت ، هم جنس ويكجور سازي. |
Homogenize |
يكجور وهم جنس كردن. |
Homogeny |
(م.م.) همانندي درنتيجه داشتن يك اصل ، همانندي ، تشابه ، ايجاد جنسي شبيه خود. |
Homogonous |
(گ.ش.) داراي پرچم ومادگي متساوي الطول ، داراي اعضاء توليد مثل متشابه ، (زيست شناسي) توليد كننده اولا د شبيه به والدين. |
Homograft |
پيوند زني از بافت وجودي مشابه باخود، پيوند از جنس خود. |
Homograph |
كلمه اي كه املا ي ان باكلمه ديگر يكسان ولي معني ان مختلف باشد (مثل krab بمعني عوعوكردن و krab بمعني پوست درخت). |
Homologate |
موافقت كردن ، تصديق كردن ، تصويب كردن. |
Homological |
(homologous) همسان ، همانند، برابر، متشابه ، متجانس. |
Homologize |
همسان شدن يا كردن ، برابر شدن با، مطابق شدن ، متشابه كردن. |
Homologous |
متشابه ، همسان. |
Homolographic |
داراي قرينه ، متقارن. |
Homology |
(ج.ش.- گ.ش.) همانندي وتجانس ساختمان اعضاي مختلف جانور ياگياه در اثر منشعب شدن از يك ريشه يا مبدا متجانس ، همساني ، برابري. |
Homolysis |
(ش.) تجزيه شيميايي. |
Homomorphy |
همريختي ، شباهت ساختماني واساسي بين دو چيز. |
Homonym |
متشابه ، كلمه اي كه تلفظ ان با كلمه ديگر يكسان ولي معني ان دگرگون باشد. |
Homonymous |
همنام ، داراي دوياچند معني مختلف ، هم صدا. |
Homoousian |
هم گوهر، از يك ريشه. |
Homophone |
(دركلمات) متشابه الصوت ، داراي تشابه صوتي ، همصدا. |
Homophonic |
(مو.) هم دانگ ، هم اهنگ ، هم صدا، هم نوا. |
Homophonous |
متشابه الصوت. |
Homophony |
هم نوايي ، هم صدايي. |
Homophyly |
شباهت خانوادگي ، شباهت فاميلي. |
Homoplastic |
(ج.ش.- گ.ش.) هم ساختمان ، متشابه. |
Homoplasy |
(ج.ش.) تشابه ساختماني ، تشابه اكتسابي. |
Homopteran |
(ج.ش.) حشرات نيم بال ، هم بال. |
Homosapiens |
انسان ، نام علمي انسان ، نوع انسان. |
Homosexual |
داراي احساسات جنسي نسبت به جنس موافق (مثل اينكه مرد بامرد ويا زن بازن دفع شهوت نمايد)، مايل به جنس خود، همجنس باز. |
Homosporous |
جورهاگ ، (گ.ش.) داراي يكنوع هاگ غير جنسي. |
Homozygote |
صحيح النسب ، واجد صفات پدر ومادر. |
homogenous |
همگن |