Farsi Dictionary

Hippo

(hippopotamus) كرگدن.

Hippocras

شرابي كه بان ادويه زده باشند.

Hippocratic

وابسته به طب بقراط، بقراطي.

Hippocratic oath

سوگند بقراطي ، سوگند دانشجويان پزشكي.

Hippodrome

اسپريس ، ميدان اسب دواني ، سيرك.

Hippopotamus

(ج.ش.) اسب ابي ، كرگدن.

Keyword

Criteria