Hip |
كفل ، قسمت ميان ران وتهيگاه ، مفصل ران ، جستن ، پريدن ، لي لي كردن ، سهو كردن. |
Hip and thigh |
بطور كامل ، سرتاسر، يكسره ، تمام عيار. |
Hip joint |
(تش.) مفصل استخوان خاصره وران ، مفصل ران. |
Hip roof |
پشت بام سراشيب ، پشت بام گرده ماهي. |
Hipbone |
(تش.) استخوان لگن خاصره. |
Hippo |
(hippopotamus) كرگدن. |
Hippocras |
شرابي كه بان ادويه زده باشند. |
Hippocratic |
وابسته به طب بقراط، بقراطي. |
Hippocratic oath |
سوگند بقراطي ، سوگند دانشجويان پزشكي. |
Hippodrome |
اسپريس ، ميدان اسب دواني ، سيرك. |
Hippopotamus |
(ج.ش.) اسب ابي ، كرگدن. |
Hipster |
شخص طرفدار امور جديد وبيسابقه مانند مواد مخدره وغيره ، نوپرست. |
hips |
باسن |