Farsi Dictionary

Hind

(ج.ش.) گوزن ماده ، عقبي ، پشت پاي گاو.

Hinder

پسين ، عقبي ، مانع ، واقع در عقب ، پشتي ، عقب انداختن ، پاگيرشدن ، بازمانده كردن ، مانع شدن ، بتاخير انداختن.

Hindgut

(ش.) قسمت خلفي لوله گوارش ، روده خلفي.

Hindmost

عقب ترين ، پسين ، دورترين.

Hindquarter

نيم شقه ، نصف قسمت خلفي گوشت گاو يا گوساله وگوسفند، ران گاو، پاي گاو.

Hindrance

پاگيري ، بازماندگي ، اذيت ، ازار، مانع ، سبب تاخير.

Hindsight

ادراك ، درك يا فهم امري كه واقع شده.

Hindustani

هندوستاني.

Hinduism

آيين هندو

Keyword

Criteria