Hetero |
(heter)پيشونديست بمعاني ، بغير از و ديگر و از جنس ديگري يا ازنوع مختلف. |
Heterochromatic |
(گ.ش.) داراي رنگهاي مختلف ، مختلف اللون. |
Heterochromatism |
ناهمرنگي. |
Heterodox |
داراي مذهب وعقايدي مخالف عقايد عمومي ، مرتد، گمراه ، زنديق. |
Heterodoxy |
ارتداد، زندقه. |
Heterogeneous |
ناجور، ناهمگن ، غير متجانس ، متباين. |
Heterogenesis |
خلق الساعه ، توليد وپيدايش ناگهاني ، تناسل ناهمجنس ، توليد شده درخارج بدن. |
Heterogeny |
ناجوري ، ناهمگني ، تباين ، عدم تجانس. |
Heterogonous |
(گ.ش.) داراي دو يا چند نوع گل كامل. |
Heterologous |
غير متجانس ، غير مشابه ، بدون نسبت ، سرم غير انساني ، دگرسان. |
Heterology |
(زيست شناسي) عدم تجانس بين اعضاي مختلف ، ناهمگني اعضاء ازلحاظ ساختماني ، دگرساني. |
Heterolysis |
(درمورد سلول ها) فساد وزوال در اثر عامل خارجي (مخالف كلمه Autolysis). |
Heteromerous |
داراي تركيبات غير مربوط ونامتجانس. |
Heterometabolic |
(heterometabolous) (ج.ش.) داراي دگرديسي ناقص. |
Heterometabolous |
(heterometabolic)(ج.ش.) داراي دگرديسي ناقص. |
Heteromorphic |
(ج.ش.) جور بجور شونده ، داراي شكل هاي گوناگون ، جانوران دگرديس. |
Heteronomy |
پيروي از قانون ديگري ، انقياد وپيروي از فرامين وقوانين شخص ديگري. |
Heteropetalous |
(گ.ش.) داراي گلبرگ هاي غير همشكل. |
Heterophyte |
(گ.ش.) گياه انگل گياهان ديگر. |
Heterosexual |
مربوط به علا قه جنسي نسبت به جنس مخالف ، وابسته به جنس مخالف ، علا قمند به جنس مخالف. |
Heterosexuality |
علا قه بجنس مخالف. |
heterogeneity |
ناهمگوني |
Heterogeneous |
ناهمگن |