Farsi Dictionary

Here

اينجا، در اينجا، در اين موقع ، اكنون ، در اين باره ، بدينسو، حاضر.

Hereabout

درهمين نزديكي ها، دراين حدود، در اين حوالي.

Hereafter

از اين پس ، از اين ببعد، اخرت.

Hereaway

(ك.) باين طرف ، در اين حوالي.

Hereby

بدين وسيله ، بموجب اين نامه يا حكم يا سند.

Hereditament

ميراث ، ملك ، دارايي غير منقول ، مال موروثي.

Hereditary

ارثي.

Heredity

انتقال موروثي ، رسيدن خصوصيات جسمي وروحي بارث ، تمايل برگشت باصل ، توارث ، وراثت.

Hereford

نوعي گوساله گوشت قرمز از نژاد انگليسي كه صورت سفيدي دارد.

Herein

در اين ، در اين باره.

Hereinabove

مافوق اين ، بالا تر از اين.

Hereinafter

بعد از اين ، از اين پس ، در سطور بعد.

Hereinbefore

درمقدمه اين نوشته ياسند، درمقدمه اين موضوع ، پيش از اين.

Hereinbelow

در پايين اين ، در زير اين ، از اين پايين تر.

Hereof

از اين ، متعلق باين ، (م.م.) از اينجا، در اين خصوص.

Hereon

در اين ، بر اين ، در اين مورد، در اينجا، در نتيجه اين.

Heresiarch

سردسته رافضي ها، رءيس رافضيون ، رءيس بدعت كاران ومرتدين.

Heresy

كفر، ارتداد، الحاد، بدعتكاري ، فرقه ، مسلك خاص.

Heretic

رافضي ، فاسد العقيده ، بدعت گذار، مرتد.

Hereto

باين (نامه)، بدين وسيله.

Heretofore

پيش از اين ، پيشتر، سابقا، قبلا ، تاكنون.

Hereunder

در زير، در ذيل ، ذيلا.

Hereunto

باين (نامه)، بدين وسيله ، تاكنون ، تا اين وقت ، تا اين زمان.

Hereupon

درنتيجه اين ، از اين رو، پس از اين ، متعاقب اين.

Herewith

به اين نامه ، (يا ورقه يا پيمان نامه يا سند)، همراه اين نامه ، لفا، جوفا، تلوا.

hereditarily

ارثي

heretical

بدعت

Keyword

Criteria