Hen |
مرغ ، ماكيان ، مرغ خانگي. |
Hen and chickens |
(گ.ش.) هميشه بهار، هميشه بهار باغي ، اذرگون. |
Hen coop |
مرغدان. |
Hen party |
مهماني زنانه ، مجلس رقص زنانه. |
Henbane |
(گ.ش.) سيكران ، بذر البنج ، بنگ دانه. |
Hence |
از اينرو، بنابر اين ، از اين جهت ، پس از اين. |
Henceforth |
از اين پس ، زين سپس ، از اين ببعد. |
Henceforward |
از اين ببعد، پس از اين. |
Henchman |
پيرو، هواه خواه سياسي ، نوكر. |
Hendecasyllabic |
شعر يا نثر يازده هجايي. |
Henequen |
الياف محكم وزرد رنگ گياه صباره. |
Henna |
(گ.ش.) حنا، بوته حنا، حنا ماليدن. |
Hennery |
مرغدان ، مزرعه يا محل پرورش مرغ. |
Henotheism |
ستايش چند خدا يكي پس از ديگري ، توحيد نوبتي. |
Henotheist |
معتقد يا وابسته به توحيد نوبتي. |
Henpeck |
سعي كردن براي تفوق يافتن (در مورد زوجه نسبت به شوهر خود)، كوشش در مداخلا ت جزءي (در كارهاي شوهر) كردن ، عيبجويي كردن. |
Hent |
قاپيدن ، بچنگ اوردن ، ربودن ، تا اينكه. |