Farsi Dictionary

He

او (ان مرد)، جانور نر.

He man

مرد قوي ونيرومند.

He'd

would he،.= he had

He'll

.= he will = he shall

He's

has he،.= is he

Head

(.adj &.n) سر، كله ، راس ، عدد، نوك ، ابتداء ، انتها، دماغه ، دهانه ، رءيس ، سالا ر، عنوان ، موضوع ، منتها درجه ، موي سر، فهم ، خط سر، فرق ، سرصفحه ، سرستون ، سر درخت ، اصلي ، عمده ، مهم ، (.vt): سرگذاشتن به ، داراي سركردن ، رياست داشتن بر، رهبري كردن ، دربالا واقع شدن

Head band

روسري (زنانه)، پيشاني بند، (دركتاب) شيرازه.

Head board

تخته اي كه در انتهاي فوقاني چيزي گ ذارند.

Head cold

(طب) سرماخوردگي معمولي ، زكام ، نزله.

Head first

باكله ، سربجلو، از سر، سراسيمه.

Head gate

دريچه فوقاني كانال.

Head gear

پوشش سر، روسري.

Head hunt

بريدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنيمت ونشانه پيروزي.

Head line

عنوان ، سرصفحه ، عنوان سرصفحه روزنامه.

Head master

رءيس ، مدير مدرسه.

Head mistress

مديره ، ريسه ، خانم مدير مدرسه ، خانم رءيس.

Head money

جايزه اوردن سر (يا دستگير) جنايتكار.

Head on

شاخ بشاخ ، از سر، از طرف سر، روبرو، نوك به نوك.

Head over heels

وارونه ، پشت ورو، نا اميدانه ، عميقا.

Head phone

گوشي تلفن وغيره كه بوسيله گيره بر روي گوش ثابت ميشود.

Head piece

كلا ه ، سرصفحه (دركتاب)، ارايش ، (مج.) هوش ، ادراك ، ادم باهوش ، قسمت بالا ، سر، هر التي كه روي سر قرار ميگيرد.

Head pin

سرسنجاق ، سنجاق سر.

Head quarters

مركز فرماندهي ، برج نظارت ، مركز كار.

Head race

تنوره اسياب.

Head rest

بالش ، متكا، زيرسري.

Head sail

بادبان جلو كشتي.

Head set

يك زوج گوشي تلفن وغيره كه بوسيله گيره روي سر ثابت ميشود.

Head spring

سرچشمه ، منبع ، ورزش واكروبات با سر.

Head stall

قسمت سر، افسار، كله گي.

Head stock

پايه ، بستر، ياتاقان ، راهنماي عمليات ورزشي دسته جمعي در مدارس وغيره.

Head stone

سنگ روي گور (كه راست واميدارند)، سنگ قبر، سنگ بنياد، سنگ زاويه.

Head stream

سرچشمه رودخانه.

Head strong

خودسر، خود راي ، لجباز، لجوج ، سرسخت.

Head waiter

سرپيشخدمت.

Head water

سرچشمه ، بالا ي رودخانه ، بالا رود (بيشتر درجمع).

Head way

بجلو، پيشرفت ، بلندي طاق ، سرعت ، پيشروي.

Head wind

باد روبرو، باد مخالف.

Head word

كلمه ياجمله اي كه در سر اغاز فصل يا بخش كتاب نوشته ميشود.

Head work

كار فكري ، فكر روشن ، زينت مخصوص سنگ سرطاق.

Headache

سردرد، دردسر، (گ.ش.) خشخاش وحشي.

Headdress

روسري زنانه ، پوشاك سر، ارايش مو، ارايش سر.

Headed

سردار، رسيده ، نوك دار.

Header

سرساز، درساز، سرانداز، شيرچه ، رءيس.

Headforemost

باكله ، سربجلو، از سر، سراسيمه.

Heading

عنوان گذاري ، عنوان ، سرصفحه ، سرنامه ، تاريخ ونشاني نويسنده كاغذ، باسرتوپ زدن.

Headland

دماغه ، پرتگاه.

Headless

بي سر.

Headlight

چراغ جلو ماشين.

Headliner

نويسنده سرمقاله روزنامه.

Headlong

باكله ، سربجلو، بادست پاچگي ، تند، سراسيمه ، بي پروا، شيرجه رونده ، معلق ، عجول.

Headman

رءيس ، بزرگ ، بزرگتر، پيشوا، سرپرست.

Headmost

جلويي ، اولين (رديف)، جلوترين ، مقدم.

Headship

رياست ، پيشوايي ، بزرگي ، برتري ، تفوق ، رهبري.

Headsman

جلا د، دژخيم ، رءيس ، پيشوا، رهبر.

Heady

تند، بي پروا، عجول شديد، مست كننده.

Heal

شفا دادن ، خوب كردن ، التيام دادن ، خوب شدن.

Healer

شفا دهنده ، التيام دهنده.

Health

تندرستي ، بهبودي ، سلا مت ، مزاج ، حال.

Healthful

سالم ، تندرست ، مقوي.

Healthy

سالم ، تندرست.

Heap

توده ، كپه ، كومه ، پشته ، انبوه ، گروه ، جمعيت ، توده كردن ، پركردن.

Hear

شنيدن ، گوش كردن ، گوش دادن به ، پذيرفتن ، استماع كردن ، خبر داشتن ، درك كردن ، سعي كردن ، اطاعت كردن.

Hear say

شايعه ، اوازه ، خبر، چيز شنيده ، مسموعات.

Hearing

شنوايي ، سامعه ، استماع دادرسي ، رسيدگي بمحاكمه ، گزارش.

Hearken

گوش دادن به ، گوش كردن به ، استماع كردن ، بگوش دل پذيرفتن.

Hearse

نعش كش ، مرده كش ، بانعش كش بردن.

Heart

قلب ، سينه ، اغوش ، مركز، دل و جرات ، رشادت ، مغز درخت ،عاطفه ، لب كلا م ، جوهر، دل دادن ، جرات دادن ، تشجيع كردن ، بدل گرفتن.

Heart ache

دردقلب ، (مج.) غم ، غصه ، اندوه ، سينه سوزي.

Heart disease

مرض قلبي.

Heart failure

سكته قلبي ، نارسايي قلب.

Heart free

ازاد ازقيد عشق ، مبرا از عشق.

Heart rending

دل ازار، جانسوز، غم انگيز، دلگير، جانگداز.

Heart stricken

دلشكسته.

Heart to heart

صميمي ، رفيق ، دوست ، بطور خودماني وصميمانه.

Heart whole

فارغ از عشق ، بي عشق ، خالصانه ، صميمانه.

Heartbeat

ضربان قلب ، تپش دل ، (مج.) جنبش ، احساسات.

Heartbreak

اندوه بسيار، غم زياد، دل شكستگي.

Heartbreaking

اندوه اور، پشت شكن ، مايه دل شكستگي.

Heartbroken

دل شكسته.

Heartburn

دردياسوزش قلب ، سوزش معده ، حسدياخصومت ورزيدن.

Heartburning

حسادت.

Hearten

دل دادن ، جرات دادن ، تشجيع كردن.

Heartfelt

قلبي ، صميمي ، از روي صميميت ، خالص ، بي ريا.

Hearth

اجاق ، اتشدان ، كف منقل ، (مج.) منزل ، سكوي اجاق ، كوره كشتي.

Hearthstone

سنگ پهن كف اجاق.

Heartland

منطقه مركزي وحياتي.

Heartless

بي عاطفه ، عاري از احساسات ، افسرده.

Heartsease

اسايش فكري.

Heartsick

پريشان ، غمگين ، ملول ، دل ازرده ، دل شكسته ، نزار.

Heartsome

(اسكاتلند) روح بخش ، سرزنده ، بشاش ، اميدوار، باروح.

Heartsore

دل افسرده ، دل ريش ، دل گرفته ، غمگين.

Heartstring

عميق ترين احساسات دل ، (م.ل.) رگ وريشه دل.

Heartthrob

تپش قلب ، هوس.

Hearty

قلبي ، صميمانه ، دلچسب ، مقوي.

Heat

گرما، گرمي ، حرارت ، تندي ، خشم ، عصبانيت ، اشتياق ، وهله ، نوبت ، تحريك جنسي زنان ، طلب شدن جانور، فحليت ، گرم كردن ، برانگيختن ، بهيجان امدن.

Heat exhaustion

(طب) گرمازدگي(prostration.h نيزناميده ميشود).

Heat lightning

صاعقه.

Heat rash

عرق سوز، عرق جوش ، حرارت سوزان.

Heat stroke

(طب) گرمازدگي ، گرماگرفتگي ، غش در اثر گرما.

Heat unit

(انگليس) واحد حرارت ، كالري.

head back

برگشتن (به جايي)

head of state

رييس دولت

head to head

سر به سر

head-start

سرآغاز

headline

تيتر

Headmistress

خانم مدير مدرسه

headphones

هدفون

headquarter

ستاد مرکزي

headquarters

ستاد مرکزي

healed

درمان

healing

شفا

health care

بهداشت و درمان

health education

آموزش سلامت و بهداشت

healthcare

بهداشت و درمان

healthily

سالم

heard

شنيده

hearer

شنونده

hearsay

شايعات

heart broken

قلب شکسته

heartiest

صميمانه ترين

heartily 

صميمانه

Heat

حرارت

heat up

گرم

heat wave

موج گرما

heated

گرم

heating

گرمايش

heatstroke

گرمازدگي

hedgehog

خارپشت

heeding

اعتنا کردن - توجه - اقبال

heels

پاشنه

Hegemonic

هژمونيک

heightened

افزايش

held

برگزار شد

Held up

برگزار شد

helmets

کلاه

helter

هرج

Hemispheres

نيم کره

hempseed

شاهدانه

Herds

گله ها

hereditarily

ارثي

heretical

بدعت

heritages

ميراث

hermetically

بطور سربسته و محکم

hernia

فتق

herpes

تب خال

hesitantly

با ترديد

hesitating

مردد

heterogeneity

ناهمگوني

Heterogeneous

ناهمگن

heuristics

فن آوري هوشمند - هوشمندانه

heyday

اوج

heydays

روزهاي اوج

Keyword

Criteria