Farsi Dictionary

Hast

توداري ، او دارد.

Hastate

نيزه اي ، تبرزيني ، سه گوش ونوك تيز.

Haste

عجله ، شتاب ، سرعت ، عجله كردن.

Hasten

تسريع ردن ، شتاباندن ، شتافتن.

Hastener

عجول ، شتاب كننده.

Hastily

شتابان ، باشتاب ، باعجله.

Hasty

عجول ، شتاب زده ، دست پاچه ، تند، زودرس.

Hasty pudding

خوراكي كه با ارد وشيروكره وگوشت درست ميكنند.

Keyword

Criteria