Farsi Dictionary

Handy

بادست انجام شده ، دستي ، دم دست ، اماده ، موجود، قابل استفاده ، سودمند، چابك ، چالا ك ، ماهر، استاد در كار خود، روان ، بسهولت قابل استفاده ، سهل الا ستعمال.

Handyman

شخص اماده بخدمت ، نوكر.

Keyword

Criteria