Ham |
گوشت ران ، ران خوك نمك زده ، (درجمع) ران و كفل ، مقلد بي ذوق وبي مزه ، (مج.)تازه كار، بطور اغراق اميزي عمل كردن ، ژامبون. |
Ham fisted |
زشت ، بي مهارت ، سنگين دست. |
Ham handed |
زشت ، بي مهارت ، سنگين دست. |
Hamadryad |
(افسانه يونان) حوري جنگلي. |
Hamate |
چنگ دار، بشكل قلا ب ، قلا بي. |
Hamatum |
(تش.) استخوان چنگكي رديف دوم مچ دست پستانداران. |
Hamburg |
ساندويچ گوشت گاو سرخ كرده ، همبورگر. |
Hamburger |
ساندويچ گوشت گاو سرخ كرده ، همبورگر. |
Hamite |
زاده حام ، از نسل حام ، زنگي سياه افريقايي ، مصري. |
Hamitic |
مربوط به نژاد حام. |
Hamito semitic |
از نژاد حامي وسامي. |
Hamlet |
دهكده ، دهي كه در ان كليسا نباشد، نام قهرمان ونمايشنامه تراژدي شكسپير. |
Hammer |
چكش ، پتك ، چخماق ، استخوان چكشي ، چكش زدن ، كوبيدن ، سخت كوشيدن ، ضربت زدن. |
Hammer and sickle |
داس وچكش. |
Hammer and tongs |
باخشونت وشدت عمل بسيار. |
Hammerhead |
سرچكش ، كودن ، نوعي ماهي كوسه. |
Hammerlock |
دست بند مجرمين. |
Hammock |
بانوج ، ننو يا تختخوابي كه از كرباس يا تور درست شده |
Hammy |
پرگوشت ، فربه ، بي مزه. |
Hamp shire |
(ج.ش.) نژاد خوك سياه امريكايي. |
Hamper |
از كار بازداشتن ، مانع شدن ، مختل كردن ، قيد. |
Hamster |
(ج.ش.) موش بزرگ (Cricetus). |
Hamstring |
(تش.) زردپي طرفين حفره پشت زانو، عضلا ت عقب ران ، زردپي ، زانوي كسيرا بريدن ، فلج كردن. |
Hamulus |
قلا ب چه ، قلا ب كوچك ، (ج.ش.) قلا ب. |