Farsi Dictionary

Half

نيم ، نصفه ، سو، طرف ، شريك ، ناقص ، نيمي ، بطور ناقص.

Half and half

نوعي ابجو انگليسي ، نصفا نصف.

Half baked

نيم پخته ، (مج.) ناپخته ، ناقص ، خل ، بي تجربه ، خام.

Half blood

نابرادري يا ناخواهري ، دورگه.

Half boot

نيم چكمه.

Half bred

دورگه ، بي تربيت.

Half breed

از نژاد مختلف ، ادم دورگه.

Half brother

نابرادري ، برادر ناتني.

Half caste

(در هند) داراي پدر اروپايي ومادر هندوستاني ، دورگه ، از نژاد مختلف.

Half crown

(انگليس) سكه معادل دو شليلينگ وشش پنس.

Half dime

(امر.) سكه پنج سنتي.

Half eagle

(امر.) سكه زر پنج دلا ري.

Half evergreen

داراي برگهاي نيمه سبز در فصل زمستان.

Half hearted

مردد، از روي دودلي ، از روي بي علا قگي.

Half hour

نيم ساعت ، 03 دقيقه.

Half knot

نيم گره ، گره خفتي.

Half length

نيم پيكر، تصوير نيم تنه ، مجسمه نيم تنه ، نصف درازا.

Half long

(درجمله) حد فاصل بين جمله طويل وجمله كوتاه.

Half mast

نيم افراشتگي (پرچم)، نيم افراشتن.

Half moon

نصفه ماه ، تربيع اول وثاني ، زن قحبه ، هلا لي ، هرچيز هلا لي شكل.

Half pay

حقوق ناتمام.

Half penny

(انگليسي) سكه نيم پني.

Half pint

(ز.ع.) كوتاه تر از مقدار متوسط، كوچك ، كوچولو.

Half slip

ژوپن ، زير پيراهني.

Half sole

نيم تخت ، نيم تخت انداختن ، نيم تخت زدن.

Half sovereign

سكه زر ده شيلينكي انگليس.

Half staff

(mast half=)نيم افراشته.

Half step

نيم قدم ، (مو.) نيم گام.

Half tide

حالت وسط جزر ومد.

Half timber

(د.ن.) الوار كوتاه ، ساخته شده از الوار كوتاه.

Half time

نصف وقت ، نيم وقت ، (فوتبال) نيمه بازي.

Half tone

(مو.) نيم پرده ، رنگ متوسط، سايه رنگ.

Half truth

سخن نيم راست ، حقيقت ناقص.

Half wit

كم ذوق ، ادم احمق ونادان ، ابله ، كودن.

Halfback

(فوتبال) ميان بازيكن ، بازيكن ميانه ، هافبك.

Halfsister

ناخواهري ، خواهر ناتني.

Halfway

نيمه راه ، اندكي ، نصفه كاره.

half-mast

نيم افراشته

Keyword

Criteria