Ha |
علا مت تعجب ، ها، اهان گفتن. |
Ha ha |
هاها(درخنديدن)، قاه قاه. |
Hab |
(درتركيبات قديم) داشتن ، دارايي. |
Habanera |
رقص دو ضربي كوبا. |
Habble |
(hobble=)داد وبيداد، مشاجره ، داد وبيداد كردن. |
Habeas corpus |
حكم توقيف از طرف دادگاه باذكر دلا يل توقيف ، حكم ازادي (متهمي كه دليلي براي اتهامش نيست) صادر كردن. |
Habenaria |
(گ.ش.) زر اوند سفيد، ثعلب. |
Habenula |
(تش.) عضو نواري شكل. |
Haberdasher |
فروشنده لباس مردانه ، خراز. |
Haberdashery |
خرازي فروشي ، مغازه ملبوس مردانه. |
Haberdine |
(ج.ش.) ماهي (cod) نمك زده وخشك شده. |
Habergeon |
جوشن بي استين. |
Habilatory |
پوشاكي. |
Habile |
مناسب ، زرنگ ، زبردست. |
Habiliment |
ارايش ، لباس زيبا، جامه ، استعداد فكري. |
Habilitate |
لباس پوشيده ، ملبس ، شايستگي داشتن ، مجهز كردن. |
Habit |
(.n):عادت ، خو، مشرب ، ظاهر، جامه ، لباس روحانيت ، روش طرز رشد، رابطه ، (vi&.vt):جامه پوشيدن ، اراستن ، معتاد كردن ، زندگي كردن. |
Habitability |
قابليت سكني. |
Habitable |
قابل سكني. |
Habitance |
سكونت ، سكني ، زندگي ، جمعيت ، سكنه. |
Habitancy |
سكونت ، سكني ، زندگي ، جمعيت ، سكنه. |
Habitant |
ساكن |
Habitat |
محل سكونت ، مسكن طبيعي ، بوم ، جاي اصلي. |
Habitation |
سكونت ، اسكان ، سكني ، مستعمره ، مسكن ، منزل. |
Habitual |
معتاد، شخص داءم الخمر، عادي ، هميشگي. |
Habituate |
خو دادن ، عادت دادن ، سكونت كردن. |
Habituation |
خوگيري. |
Habitude |
اداب ، روش ، شيوه ، عادت (م.م.)، مرسوم ، عادت روزانه. |
Habitue |
رونده هميشگي ، مشتري ، مانوس ، معتاد. |
Habitus |
وضعيت ساختمان جسماني ، هيكل ، ساخت. |
Hachure |
هاشور، اژ، پرداز، سايه زني ، قلم هاشور زدن ، باهاشور سايه انداختن. |
Hacienda |
ملك ، بنگاه كشاورزي يا معدن ومانند ان. |
Hack |
كلنگ ، سرفه خشك وكوتاه ، چاك ، برش ، شكافي كه بر اثر بيل زدن يا شخم زده ايجاد ميشود، ضربه ، ضربت ، بريدن ،زخم زدن ، خردكردن ، بيل زدن ، اسب كرايه اي ، اسب پير، درشكه كرايه ، نويسنده مزدور، جنده. |
Hackamore |
مهارياپوزه بند مخصوص رام كردن اسب. |
Hackberry |
(گ.ش.) داغداغان ، گزنه ها (از جنس celtis). |
Hackbut |
نوعي تفنگ شمخال كه ته قنداق ان خميده است. |
Hackie |
(cabdriver=) درشكه چي. |
Hackle |
شانه مخصوص شانه كردن ليف هاي كتان وابريشم ، كتان زن ، حشره پردار، شانه كردن ، از هم بازكردن ، شكافتن ، متلا شي كردن. |
Hackmatack |
(گ.ش.) كاج امريكايي ، لا ركس (americana larix). |
Hackney |
اسب سواري ، درشكه كرايه ، اسب كرايبه ، مزدور، فعله ، فاحشه ، مبتذل كردن ، زياداستعمال شده. |
Hackney coach |
كالسكه يا درشكه كرايه ، درشكه چهارچرخه ودو اسبه. |
Hacksaw |
اره اهن بري. |
Hackwork |
نويسندگي وهنرپيشگي سودطلبانه ، نويسندگي براي كسب معيشت. |
Had |
زمان ماضي واسم مفعول فعل.evah |
Haddock |
(ج.ش.) ماهي روغن كوچك ، قسمي ماهي. |
Hade |
(ز.ش.) ميل ، كجي ، شيب تمام ، تمايل پيدا كردن. |
Hades |
(افسانه يونان) عالم اسفل ، جهنم. |
Hadj |
(hajj) حج ، زيارت حج ، حاجي. |
Hadji |
(hajji) حج ، زيارت حج ، حاجي. |
Hadn't |
(not had=) نداشت ، ندارد، نبايستي. |
Haematoxylon |
(گ.ش.) درخت بقم ، چوب بقم ، بقم اسود. |
Haet |
ذره ، اتم ، خرده. |
Haffet |
گونه ، پيشاني. |
Haffit |
گونه ، پيشاني. |
Haft |
دسته ، دسته كارد، قبضه ، دسته گذاشتن. |
Hag |
عجوزه ، ساحره ، مه سفيد، حصار. |
Hagborn |
پسرپير زن ، شيطان زاده ، فرزند ساحره. |
Hagbut |
نوعي تفنگ شمخال كه ته قنداق ان خميده است. |
Hagfish |
(ج.ش.) مارماهي دهان گرد. |
Haggard |
نحيف ، داراي چشمان فرو رفته ، رام نشده. |
Haggis |
پودينگ يادسر دل وجگر وپياز وادويه. |
Haggish |
عجوزه وار، بطور ناهنجار، كريه. |
Haggle |
چانه ، چانه زدن ، اصرار كردن ، بريدن. |
Hagiographer |
نويسنده شرح حال مقدسين. |
Hagiography |
شرح زندگي اولياء ومقدسين ، تاريخ انبياء. |
Hagiolatry |
پرستش مقدسين وروحانيون ، ملا پرستي. |
Hagiology |
ادبيات مقدس ، تاريخ مقدس ، تاريخ انبياء. |
Hagride |
مسلط شدن بر، ناراحت كردن ، عاجز كردن. |
Hagseed |
زاده عجوزه ، فرزند زن ساحره. |
Hai ku |
شعر بي قافيه سه سطري ژاپني. |
Hail |
(.vt&.n) :تگرگ ، طوفان تگرگ ، تگرگ باريدن ، (.vi&.vt.interj.n) :سلا م ، درود، خوش باش ، سلا م برشما باد، سلا م كردن ، صدا زدن ، اعلا م ورود كردن (كشتي). |
Hail fellow |
دوست صميمي ، صميمي ، نزديك ، خودماني. |
Hailstone |
دانه تگرگ ، تگرگ. |
Hailstorm |
طوفان يا رگبار تگرگ. |
Hair |
مو، موي سر، زلف ، گيسو. |
Hair raiser |
مهيج ، موي برتن سيخ كننده. |
Hair raising |
مهيج ، ترسناك. |
Hair seal |
(ج.ش.) خوك پرموي بي گوش. |
Hair space |
فضاي باريكي درچاپ ، باريكه. |
Hair splitter |
ادم مو شكاف. |
Hair stroke |
خط نازك بالا يا پايين حروف نوشته يا چاپي ، نازك كاري درخوشنويسي. |
Hair trigger |
ماشه دوم تفنگ ، باساني حركت كننده. |
Hair worm |
(ج.ش.) كرم رشته ، كرم پيوك ، كرم مويي. |
Hairbreadth |
بباريكي مو، فاصله خيلي كم ، تنگنا. |
Hairbrush |
ماهوت پاك كن مخصوص موي سر، بروس موي سر. |
Haircloth |
پارچه مويي ، مويينه ، پارچه خيمه اي. |
Haircut |
موچيني ، سلماني. |
Hairdo |
ارايش موي زنان بفرم مخصوصي ، ارايشگر زنانه. |
Hairdresser |
ارايشگر مو، سلماني براي مرد و زن. |
Hairless |
بي مو. |
Hairline |
سرحد موي سر وپيشاني. |
Hairpin |
سنجاق مو، گيره مو، (درجاده) پيچ تند. |
Hairy |
پرمو، كركين. |
Hairyvetch |
(گ.ش.) ويسيا، ماشك (villosa vicia). |
Haitian |
اهل جزيره هاييتي. |
Haken kreuz |
صليب شكسته (نشان حزب نازي المان). |
Halation |
هاله ، نيم سايه (درعكاسي). |
Halberd |
(halbert) تبرزين ، نيزه. |
Halbert |
(halberd) تبرزين ، نيزه. |
Halcyon |
مرغ افسانه اي كه دريا را ارام ميكند، ايام خوب گذشته ، روز ارام. |
Habilitation |
توانبخشي |
Habitually |
عادت |
hacking |
هک کردن |
haemorrhage |
خونريزي |
half-mast |
نيم افراشته |
hallowed |
مقدس |
halved |
نصف |
hand craft |
هنر دستي |
hand out |
جزوه که در هر کلاس استاد به دانشجو ميدهد |
hand wash |
شستن با دست بجاي ماشين |
hand-wash |
شستن با دست بجاي ماشين |
handcrafted |
دست ساز |
handcuffs |
دستبند |
handheld |
دستي |
handicapped |
معلول |
handled |
به کار گرفته |
hands on |
دست به دست در |
hands-on |
دست به دست در |
handshakes |
دست دادن |
hang gliding |
پرواز با هواپیمای بی موتور |
hang-gliding |
پرواز با هواپیمای بی موتور |
hangout |
پاتوق |
hangouts |
پاتوق کردن |
hangover |
اثر باقي مانده از چيزي يا کاري - سرگيجه و سردرد بعد از مستي |
happened |
اتفاق افتاده است |
happily |
خوش |
happy making |
شاد |
harassed |
مورد آزار و اذيت |
hard luck |
بدشانس |
hard-luck |
بدشانس |
hard-nosed |
سخت بيني |
hardcore |
هاردکور - سخت |
hardened |
سخت |
hardhead |
کله شق - آدم بي کله |
Hardly |
به سختي |
hardware |
سخت افزار |
harmonious |
هماهنگ |
harnessed |
مهار |
harrowing |
دلخراش |
Harvested |
برداشت |
has |
دارد |
hassle |
عذاب دادن |
hatches |
دريچه |
Hats |
کلاه |
haunted |
خالي از سکنه |
haunting |
فرموش نشدني |
Have fun |
خوش بگذره |
having |
داشتن |
hazelnut |
فندق |