Farsi Dictionary

Graphic

نوشته شده ، كشيده شده ، وابسته به فن نوشتن ، مربوط به نقاشي ياترسيم ، ترسيمي ، واضح.

Graphic

نگاره اي ، ترسيمي ، گرافيك.

Graphic arts

هنرهاي زيبا، هنر طراحي و دكوراسيون ، هنر خط نويسي و طراحي.

Graphic character

دخشه نگاره اي.

Graphic language

زبان نگاره اي.

Graphic panel

تابلو نگاره اي.

Graphics

نگاره سازي ، رسم.

graphic design

طراحي گرافيک

Keyword

Criteria