Farsi Dictionary

Gram

(گ.ش.) نخود، يكجور باقلا ، گرم ، يك هزارم كيلوگرم.

Gram atom

وزن يك عنصر شيميايي بگرم كه معادل وزن اتمي انست.

Gram molecule

(ش.) ملكول گرم.

Gramarey

دانش ، دستور زبان ، جادو.

Gramdfather cycle

چرخه پدر بزرگ.

Gramercy

سپاسگزارم ، تشكر.

Gramineous

علفي ، علف دار، علف مانند، داراي غلا ت.

Grammar

دستور زبان ، علم دستور، صرف و نحو، كتاب دستور.

Grammar

دستور زبان ، گرامر.

Grammar school

مدرسه ابتدايي.

Grammarian

متخصص دستور زبان.

Grammatical

دستوري ، صرف و نحوي ، مطابق قواعد دستور.

Gramme

گرم ، يك هزارم كيلو گرم.

Gramophone

گرامافون ، دستگاه حبس صدا.

Grampus

(ج.ش.) گاو ماهي ، نوعي يونس بزرگ ، نوعي انبر يا قندگير.

Grammy

جشنواره گرمي

Keyword

Criteria