Farsi Dictionary

Grade

پايه ، درجه ، درجه بندي ، رتبه ، مرحله ، درجه شدت(مرض وتب)، انحراف ازسطح تراز، الگوي لباس ، ارزش نسبي سنگ معدني ، درجه موادمعدني ، درجه بندي كردن ، دسته بندي كردن ، طبقه بندي كردن ، جوركردن ، باهم اميختن ، اصلا ح نژادكردن ، همواركردن ، شيب منظم دادن ، تسطيح كردن.

Grade

درجه ، نمره ، درجه بندي كردن ، نمره دادن.

Grade crossing

تقاطع شاهراه ، تقاطع راه اهن ، تقاطع پياده روها، تقاطع راه اهن و جاده.

Grade school

مدرسه ابتدايي.

Grade separation

تقاطع شاهراه يا راه اهن كه در ان دو جاده داراي اختلا ف سطح از يكديگر هستند.

Graded

مدرج ، نمره دار.

Grader

نمره گذار(اوراق امتحاني)، ماشيني كه براي درجه بندي كردن مواد و محصول بكار ميرودو بانها شيب منظم ميدهد، جاده صاف كن ، شاگرد مدرسه ابتدايي يا متوسطه ، دانش اموز.

Keyword

Criteria