Glass |
شيشه ، ابگينه ، ليوان ، گيلا س ، جام ، استكان ، ايينه ، شيشه دوربين ، شيشه ذره بين ، عدسي ، شيشه الا ت ، الت شيشه اي ، عينك ، شيشه گرفتن ، عينك دار كردن ، شيشه اي كردن ، صيقلي كردن. |
Glass eye |
(بصورت جمع) عينك ، چشم شيشه اي ، چشم مصنوعي. |
Glass eyed |
كور، بي حالت. |
Glass snake |
(ج.ش.) نوعي سوسمار مخصوص امريكاي جنوبي. |
Glass wool |
پشم يا براده شيشه ، پشم شيشه ، توده اي از رشته هاي شيشه اي كه بعنوان عايق گرما يا در تصفيه هوا بكار ميرود. |
Glassblower |
شيشه گر. |
Glassful |
مظروف يك ليوان ، بقدر يك ليوان. |
Glasshouse |
(greenhouse) گلخانه. |
Glassine |
نوعي كاغذ نازك شفاف يا نيمه شفاف كه هوا يا روغن از ان نميتواند عبور كند، كاغذ شيشه نما. |
Glassmaker |
شيشه ساز. |
Glassman |
شيشه فروشي ، تاجر شيشه ، شيشه ساز. |
Glassware |
شيشه الا ت ، بلور الا ت ، ظروف شيشه. |
Glasswork |
شيشه سازي ، شيشه الا ت ، بلور الا ت. |
Glassworker |
بلور ساز، شيشه ساز. |
Glasswort |
(گ.ش.) علف شوره ، رازيانه ابي. |
glasses |
عينک |