Gl |
مخفف issue general (امر.)ملزومات ارتش ، تداركات ارتش ، سرباز. |
Glabella |
برامدگي پيشاني ميان دو ابرو. |
Glabrescent |
(گ.ش.) گياهي كه در جواني كركدار ودربلوغ بدون كرك وصاف ميشود، صاف و بيمو، طاس. |
Glabrous |
بيمو، صاف ، بدون كرك ، طاس. |
Glace |
صاف ، براق ، نرم ، پوشيده ازشكر، لعابدار، ماده صاف و براق ، دسر سردو يخ بسته ، شربت سرد، بستني. |
Glacial |
يخبندان. |
Glaciate |
يخ بستن ، منجمد شدن ، منجمد كردن ، يخ زدن ، با برف يا يخ پوشاندن. |
Glaciation |
يخ بستن ، انجماد. |
Glacier |
يخ رود، برف رود، توده يخ غلتان ، رودخانه يخ ، يخچال طبيعي. |
Glaciology |
علمي كه در باره تجمع برف و يخ و انجماد در دوره هاي يخبندان بحث ميكند، برف رود شناسي ، يخبندان شناسي. |
Glacis |
سرازيري ملا يم ، شيب ، حصار يا مانع محافظ. |
Glad |
خرسند، خوشحال ، شاد، خوشرو، مسرور، خوشنود. |
Glad hand |
خوشامد گويي صميمانه ، خوشامد گرم ، درود گرم. |
Gladden |
خوشنود كردن ، خرسند كردن ، خوشحال كردن ، شاد شدن. |
Glade |
سبزه ميان جنگل ، فضاي ميان جنگل ، خيابان يا كوچه جنگل ، درختستان ، بيشه. |
Gladiator |
گلا دياتور، پهلوان از جان گذشته. |
Gladiola |
(gladiolus)(گ.ش.) زنبقي ها، سوسن ، زنبق ، گلا يول. |
Gladsome |
خوشي اور، مسرور، شادمان. |
Gladstone |
نوعي كيف سبك سفري ، نوعي شراب ارزان. |
Glaikit |
giddy،.hsiloof |
Glair |
(glaire) سفيده تخم مرغ ، سفيده ، لعاب ، (لعاب و غيره) ماليدن به. |
Glaire |
(glair) سفيده تم مرغ ، سفيده ، لعاب ، (لعاب و غيره) ماليدن به. |
Glaive |
broadsword،.drows |
Glamor |
(glamour) طلسم ، جادو، فريبندگي ، دليري ، افسون ، زرق و برق. |
Glamorization |
پر زرق و برق و فريبا نمودن. |
Glamorize |
(glamourize) فريبا نمودن ، طلسم كردن ، پر زرق و برق كردن. |
Glamorous |
فريبنده ، طلسم اميز، مسحور كننده. |
Glamour |
(glamor) طلسم ، جادو، فريبندگي ، دليري ، افسون ، زرق و برق. |
Glance |
برانداز، برانداز كردن ، نگاه ، نگاه مختصر، نظراجمالي ، مرور، نگاه مختصركردن ، نظر اجمالي كردن ، اشاره كردن ورد شدن برق زدن ، خراشيدن ، به يك نظر ديدن. |
Glancing |
اجمالي ، زود گذر. |
Gland |
غده ، هر عضو ترشح كننده ، دشبل ، غده عرقي ، حشفه مرد، بظر زن. |
Glanders |
مشمشه ، بيماري مسري اسب و انسان ، سراجه ، كتو. |
Glandular |
غده وار، غده اي ، وابسته به غده ، دشبل وار. |
Glans |
(گ.ش.) بلوط، شكل بلوطي ، ميوه گياه. |
Glare |
درخشندگي زياد، روشنايي زننده ، تابش خيره كننده ، تشعشع ، خيره نگاه كردن. |
Glarnig |
مشعشع. |
Glary |
داراي تشعشع. |
Glass |
شيشه ، ابگينه ، ليوان ، گيلا س ، جام ، استكان ، ايينه ، شيشه دوربين ، شيشه ذره بين ، عدسي ، شيشه الا ت ، الت شيشه اي ، عينك ، شيشه گرفتن ، عينك دار كردن ، شيشه اي كردن ، صيقلي كردن. |
Glass eye |
(بصورت جمع) عينك ، چشم شيشه اي ، چشم مصنوعي. |
Glass eyed |
كور، بي حالت. |
Glass snake |
(ج.ش.) نوعي سوسمار مخصوص امريكاي جنوبي. |
Glass wool |
پشم يا براده شيشه ، پشم شيشه ، توده اي از رشته هاي شيشه اي كه بعنوان عايق گرما يا در تصفيه هوا بكار ميرود. |
Glassblower |
شيشه گر. |
Glassful |
مظروف يك ليوان ، بقدر يك ليوان. |
Glasshouse |
(greenhouse) گلخانه. |
Glassine |
نوعي كاغذ نازك شفاف يا نيمه شفاف كه هوا يا روغن از ان نميتواند عبور كند، كاغذ شيشه نما. |
Glassmaker |
شيشه ساز. |
Glassman |
شيشه فروشي ، تاجر شيشه ، شيشه ساز. |
Glassware |
شيشه الا ت ، بلور الا ت ، ظروف شيشه. |
Glasswork |
شيشه سازي ، شيشه الا ت ، بلور الا ت. |
Glassworker |
بلور ساز، شيشه ساز. |
Glasswort |
(گ.ش.) علف شوره ، رازيانه ابي. |
Glauber salt |
(salt glaubers) (مع.) سولفات سديم ، سولفات دوسود. |
Glauber's salt |
(salt glauber) (مع.) سولفات سديم ، سولفات دوسود. |
Glaucoma |
(طب) اب سبز، اب سياه ، كوري تدريجي. |
Glauconite |
(مع.) سيليكات ابدار اهن و پتاسيم غير خالص. |
Glaucous |
داراي رنگ سبز مايل به زرد. |
Glaze |
لعاب ، لعاب شيشه ، مهره ، برق ، پرداخت ، لعابي كردن ، لعاب دادن ، براق كردن ، صيقل كردن ، بي نور و بيحالت شدن(درگفتگوي ازچشم). |
Glazier |
شيشه بر، شيشه گر. |
Gleam |
نور ضعيف ، پرتو اني ، سوسو، (مج.) تظاهر موقتي ، نور دادن ، سوسو زدن. |
Gleamy |
كم نور، سوسوزن. |
Glean |
خوشه چيني كردن ، اينسو انسو جمع كردن. |
Gleanings |
خوشه چيني كردن ، ريزه ، فراري ، ته مانده درو، ريزه ، باقي. |
Glebe |
زمين وقف ، (درشعر) زمين ، خاك. |
Glede |
(ج.ش.) انواع پرندگان يا مرغان شكاري مخصوصا زغن يا چالا قان. |
Glee |
شادي ، خوشحالي ، سرور و نشاط، خوشي ، ساز و نواز، اسباب موسيقي ، زيبايي ، كاميابي. |
Glee club |
كلوب يا باشگاه اواز و سرود. |
Gleed |
اخگر، خاكستر گرم ، زغال سرخ. |
Gleeful |
خوشحال ، شاد. |
Gleeman |
(minstrel) نقال ، حماسه خوان. |
Gleesome |
(gleeful) خوشحال ، مسرور. |
Gleization |
تشكيل خاك رس (gely)، تبديل به خاك رس. |
Glen |
دره كوهستاني ، مسير رودخانه ، دره تنگ. |
Glengarry |
نوعي كلا ه شبيه كلا ه بره كه كوهستاني هاي اسكاتلند بسر ميگذارند. |
Gley |
خاك رس چسبناك و خاكستري مايل به ابي. |
Gliadin |
چسب نشاسته ، قسمت چسبناك و لزج گلوتن. |
Glib |
روان ، سليس ، چرب زبان ، زبان دار، ليز، لا قيد. |
Glide |
سر خوردن ، خرامش ، سريدن ، اسان رفتن ، نرم رفتن ، سبك پريدن ، پرواز كردن بدون نيروي موتور، خزيدن. |
Glider |
هواپيماي بي موتور. |
Glim |
درخشندگي ، روشني ، درك جزءي ، نور شمع ، نگاه اجمالي كردن. |
Glimmer |
روشنايي ضعيف ، نور كم ، درك اندك ، خرده ، تكه ، كور كوري كردن ، سوسو زدن ، با روشنايي ضعيف تابيدن. |
Glimpse |
نگاه كم ، نگاه اني ، نظر اجمالي ، نگاه سريع ، اجمالا ديدن ، بيك نظر ديدن ، اتفاقا ديدن. |
Glint |
برق ، تلا لو، تابش ، ظهور اني ، زودگذر، تابيدن ، درخشيدن ، درخشانيدن ، تابانيدن. |
Glissade |
سرازيري و شيب مناسب ، سر خوردن ، سرخوردن در بالت. |
Glisten |
درخشيدن ، برق زدن ، جسته جسته برق زدن. |
Glister |
(glisten) درخشيدن ، برق زدن. |
Glitter |
تابش ، تلا لو، درخشندگي ، درخشش ، براق شدن ، برق زدن ، درخشيدن. |
Glittery |
درخشان ، پر تلا لو. |
Gloam |
(twilight) غروب. |
Gloaming |
(dusk، twilight) غروب ، تاريك و روشن. |
Gloat |
نگاه از روي كينه و بغض ، نگاه عاشقانه و حاكي از علا قه ، نگاه حسرت اميز كردن ، خيره نگاه كردن. |
Glob |
ذره كوچك ، قطره كوچك ، گلبول ، كره كوچك ، قطره ، لكه. |
Global |
كروي ، جهاني. |
Global |
سراسري. |
Global reference |
ارجاع سراسري. |
Global variable |
متغير سراسري. |
Globe |
كره ، گوي ، حباب ، زمين ، كره خاك ، كروي كردن ، گرد كردن |
Globe trotter |
جهانگرد، سياح. |
Globe trotting |
جهانگردي. |
Globeflower |
(گ.ش.) گياهي از تيره الا له واز جنس الا لگان(trollius) |
glad to meet you |
خوشحالم از آشنايي شما |
glanced |
نظر انداخت |
glaring |
خودنمایی میکند |
glasses |
عينک |
glazed |
لعاب - جداره دار شده |
gleaned |
خوشه چيني - جمع آوري آهسته وپيوسته |
gliding |
سر خوردن |
glitch |
خطا - خرابي - اشکال - باگ |
glitz |
جلا |
gloating |
نگاه حسرت آميز |
global release |
انتشار جهاني |
globalization |
جهاني شدن |
glories |
افتخارات |
glorifying |
ستايش |
glove box |
دستکش |
glowing |
درخشان |
glued |
چسب |