Farsi Dictionary

German

(germain) اولا د عمه وعمو، عمو زاده ، وابسته نزديك ، (Germain، German): الماني.

German measles

سرخجه ، سرخجه الماني.

German shepherd

(ج.ش.) سگ پليس ، سگ راهنما، سگ گرگ.

Germander

(گ.ش.) كماذريوس ، سيزاب.

Germane

وابسته ، مربوط، منتسب ، خويش و قوم.

Germanic

الماني ، ژرمني ، توتونيك ، وابسته به المان.

Germanism

طرفداري از المان ، المان گرايي ، اصطلا حات ويژه زبان الماني.

Germanist

دانشمند فرهنگ و زبان الماني.

Germanium

(ش.) ژرمانيوم ، نوعي عنصر شبه فلز.

Germanization

الماني شدن.

Germanize

الماني كردن ، الماني ماب كردن.

Germany

المان.

Keyword

Criteria