Farsi Dictionary

Gas

گاز، بخار، (امر.) بنزين ، گازمعده ، گازدار كردن ، باگاز خفه كردن ، اتومبيل رابنزين زدن.

Gas chamber

اطاق گاز، محفظه اعدام با گاز.

Gas fitter

فيتر يا مكانيكي كه لوله هاي گاز و لوازم گاز منازل را نصب و تعمير ميكند.

Gas log

(در بخاري) گازسوز، جايي كه گازميسوزد.

Gas mask

ماسك ضد گاز.

Gas oil

گازوءيل ، نفت گاز.

Gas olier

شمعدان گاز سوز، لوستر گاز سوز.

Gas plant

.=allenixarf

Gas station

(station filling) پمپ بنزين.

Gas trubine

توربيني كه توسط گاز كار و حركت ميكند.

Gas tube

لا مپ گازي.

Gasbag

گيسه گاز، (در هواپيما) گاز دان ، ياوه سرا.

Gasboat

قايق موتوري.

Gasburner

اجاق گاز سوز.

Gascon

گاسگن ، اهل gascony در فرانسه ، لا ف زن.

Gasconade

(bravado boasting) لا فزني ، چاخان ، ياوه سرا.

Gaseous

گازي ، بخاري ، لطيف ، گازدار، دو اتشه.

Gash

زخم ، بريدگي ، جاي زخم در صورت ، الت تناسلي زن ، مقاربت جنسي ، توخالي ، لا ف ، بد منظر، زشت ، زيرك ، خوش لباس ، زخم زدن ، بريدن ، شكافداركردن ، پرحرفي كردن.

Gasholder

محفظه نگاهداري گاز، محل نگهداري بنزين.

Gashouse

.= skrowsag

Gasification

تبديل كردن بگاز.

Gasify

تبديل به گاز كردن ، بخاركردن ، تبديل بگاز يا بخار شدن.

Gasket

بادبان بند، شراع بند، واشر چرمي ، درزبند، درز گرفتن ، لا يي گذاشتن.

Gaskin

ران عقب اسب ، (م.م.) شلوار، زير جامه ، جوراب ، (م.ك.).teksag

Gaslight

چراغ گاز، روشنايي گاز، گاز سوز، شعله گاز.

Gasogene

ماده اي كه براي ساختن اب گاز دار بكار ميرود.

Gasolene

گازولين ، (امر.) بنزين.

Gasoline

گازولين ، (امر.) بنزين.

Gasolinic

وابسته به بنزين.

Gasometer

گاز دان ، گازانبار، گاز سنج ، كنتور گاز.

Gasp

نفس نفس زدن ، بادهان باز دم زدن ، بريده بريده نفس كشيدن ، نفس بريده.

Gasrtal

(gastric) شكمي.

Gasser

گاز دار، پرسردو صدا، مضحك.

Gassy

گاز دار، پر باد و بروت ، پرهارت و هورت.

Gast

(scare) ترساندن ، وحشت ، جانور بدون اولا د.

Gastight

غير قابل نفوذ در مقابل گاز، عايق گاز.

Gastraea

(gastrea)(gastrula) رويان كيسه اي شكل ابتدايي كه از دو قشر سلول تشكيل يافته.

Gastrea

(gastraea)(gastrula) رويان كيسه اي شكل ابتدايي كه از دو قشر سلول تشكيل يافته. http://media.net.gr/cialis.php http://media.net.gr/viagra.php

Gastrectomy

(جراحي) عمل برداشتن تمام يا قسمتي از معده.

Gastric

معدي ، شكمي.

Gastric juice

شيره معده.

Gastric ulcer

(طب) زخم معده.

Gastrin

هورموني كه موجب ترشح شيره معده ميگردد.

Gastritis

(طب) اماس معده ، التهاب معده ، ورم معده.

Gastroenterologist

متخصص بيماريهاي معده و روده.

Gastroenterology

مطالعه معده و روزده و بيماريهاي ان.

Gastrogenic

(gastrogenous) داراي منشاء معدي ، معدي.

Gastrogenous

(gastrogenic) داراي منشاء معدي ، معدي.

Gastrointestinal

مربوط به معده و روده ، معدي و روده اي.

Gastronome

(GOURMET، EPICURE) خوراك شناس ، خوش خوراك ، علا قمند بغذاي خوب ، سليقه در غذا.

Gastronomic

وابسته به غذا و پخت وپز.

Gastronomist

متخصص غذاي لذيذ، ويژه گر خوراك.

Gastronomy

علم اغذيه لذيذه ، خوش گذراني ، پر خوري.

Gastropod

(ج.ش.) شكم پاوران ، شكم پايان.

Gastroscope

اسباب معاينه داخلي معده ، وسيله مشاهده داخل معده.

Gastrovascular

(ج.ش.) داراي فعاليت در معده ورگها.

Gastrula

شكمك ، (ج.ش.) مرحله روياني اوليه پس از بلا ستولا.

Gastrulate

بشكل گاسرتولا در امدن ، بشكل گاسترولا دراوردن.

Gasworks

كارخانه گاز.

Keyword

Criteria