Farsi Dictionary

Garb

لباس ، پوشاك ويژه ، كسوت ، ظاهر، طرز، جامه پوشانيدن به ، لباس پوشانيدن ، طرز رفتار.

Garbage

روده ، فضولا ت ، اشغال خاكروبه ، زباله.

Garbage

زباله ، اشغال.

Garbage collection

زباله روبي.

Garbage collector

زباله روب.

Garble

ضايعات ، فضولا ت ، تحريف ، تحريف كردن ، الك كردن.

Garbled

اشفته ، درهم.

Garbler

تحريف كننده.

Garboil

اغتشاش ، اشفتگي ، جنجال.

Keyword

Criteria