Gag |
دهان بند بستن ، پوزه بند بستن ، محدود كردن ، مانع فراهم كردن براي ، شيرين كاري ، قصه يا عمل خنده اور، (طب) دهان باز كن. |
Gag rule |
قانون منع مباحثه و مناظره. |
Gaga |
ديوانه ، شيفته ، دلفريفته. |
Gage |
(.n &.vt) :گرو، وثيقه ، رجز خواني ، مبارزه طلبي ، گروگذاشتن ، شرط بستن ، متعهد شدن ، (.n) :(gauge=) درجه ، اندازه ، وسيله اندازه گيري. |
Gage |
اندازه ، اندازه گير، اندازه گرفتن. |
Gagger |
فريب دهنده ، شوخي كننده ، بذله گو. |
Gaggle |
دسته مرغابي ، جمعيت. |
Gagman |
ادم شوخ ، بذله گو، شوخي كننده ، قصه گو. |
Gagster |
ادم شوخ ، بذله گو، لطيفه گو. |