Farsi Dictionary

Full

انباشته ، تمام ، پر، لبريز، كامل (مثل ماه)، بالغ ، رسيده ، پري ، سيري ، پركردن ، پرشدن ، (در بازي پوكر) فول ، اكنده.

Full

پر، مملو، تمام ، كامل.

Full adder

تمام افزايشگر.

Full blood

همخون ، نژاد خالص ، از نژاد اصيل.

Full blooded

از نژاد اصيل.

Full blown

تمام شكفته ، باز، پرباد، تمام ، كامل ، كاملا افراشته.

Full bodied

تنومند، عظيم الجثه ، پرمعني ، مهم.

Full dress

بالباس تمام رسمي ، (نظ.) لباس سلا م.

Full duplex

(fdx) كاملا دو رشته اي.

Full duplex channel

مجراي كاملا دو رشته اي.

Full fashioned

كشباف چسبان ببدن ، پارچه چسبان.

Full fledged

كامل ، تكامل يافته ، بالغ ، رسيده.

Full house

(در بازي پوكر) دست فول.

Full length

تمام قد، قدي ، نماينده تمام قد انسان.

Full moon

قرص كامل ماه ، ماه شب چهارده ، بدر.

Full scale

تمام عيار، باندازه كامل بمقياس كامل.

Full stop

نقطه ، وقفه كامل (period).

Full subtractor

تمام كاهشگر.

Full tilt

باسرعت زياد، بسرعت.

Full time

پيوسته كار، پيوسته كاري ، تمام وقت ، تمام روز، زمان اشتغال بكار.

Fullback

جاي عقب ترين بازي كن (در فوتبال).

Fuller

قصار، منگنه شياردار قالب گيري ، شياردار كردن ، لكه گير، سنگين كننده ، كامل تر، تمام تر.

Fuller's earth

نوعي خاك رس مخصوص لكه گيري پارچه ، خاكي كه در صافي اب وغيره بكار ميرود.

Fullmouthed

داراي دهان كامل ، تمام دندان ، پرصدا.

Fullness

پري ، سيري.

Fullword

تمام كلمه.

Fully

كاملا ، تماما، سير.

fully qualified

به طور کامل واجد شرايط

Keyword

Criteria