Fresh |
تر وتازه ، تازه ، خرم ، زنده ، با نشاط، باروح ، خنك ، سرد، تازه نفس ، تازه كار ناازموده ، پر رو، جسور، بتارزگي ، خنك ساختن ، تازه كردن ، خنك شدن ، اماده ، سرخوش ، (درمورداب) شيرين. |
Fresh gale |
بادي كه با سرعت ساعتي 93 تا 64 ميل بوزد. |
Freshen |
تازه كردن ، خنك كردن ، نيرو دادن. |
Freshet |
سيلا ب ، شرشر، جوي اب شيرين. |
Freshman |
جديد الورود، دانشجوي سال اول دانشكده. |
Freshwater |
وابسته به اب شيرين ، (مج.) تازه كار. |