Farsi Dictionary

Free

ازاد، مطلق ، مستقل ، اختياري ، مختار، مجاني ، رايگان ، سخاوتمندانه ، روا، مجاز، منفصل ، رها، بطور مجاني ، ازادكردن ، ترخيص كردن.

Free

ازاد، مستقل ، ميداني.

Free alongside ship

(مخفف ان.S.A.F است) كليه مخارج تاكنار كشتي پرداخته شده (درموردكالا ي محموله بخارج) (vessel alongside free=).

Free alongside vessel

(مخفف ان.S.A.F است) كليه مخارج تاكنار كشتي پرداخته شده (درموردكالا ي محموله بخارج) (ship alongside free=).

Free enterprise

رقابت ازاد درسيستم سرمايه داري ، كسب ازاد.

Free field format

در قالب ازاد ميداني.

Free for all

داد وبيداد، زدوخوردهمگاني.

Free format

در قالب ازاد.

Free lance

كار كردن بدون وابستگي بحزب يا جماعتي ، مفرد كار كردن ، نويسنده غير وابسته.

Free living

خوش گذران ، عياش ، تسليم هواي نفس ، بي بند وبار.

Free love

عشق ورزي ومجامعت بدون مراعات ايين ازدواج.

Free on board

بدون هزينه حمل تا روي وسيله نقليه.

Free port

بندر ازاد.

Free silver

مقدار نقره ازاد يك مسكوك.

Free spoken

رك گو، ساده گو، بي پرده ، بي محابا.

Free swimming

شناور، قادر به شنا (بعلت عدم اتصال بچيزي).

Free thought

وارستگي از مذهب ، ازادي فكر، لا مذهب.

Free trade

تجارت ازاد، قاچاق.

Free verse

شعر ازاد وبي نظم وقاعده ، شعر بي قافيه.

Free will

اختياري ، ازادي اراده ، طيب خاطر.

Freeboard

(حق.) حق ادعاي مالكيت در مورد زمينهاي خالصه ، غذا ومنزل مجاني.

Freeboard deck

(دركشتي) عرشه اي كه در زير ان ساختمان هاي غير قابل نفوذ اب قرارگرفته.

Freebooter

غارتگر، چپاولگر، دزددريايي ، راهزن.

Freeborn

ازاد زاده ، فرزند ازاد مرد (كه بنده نيست).

Freedman

بنده ازاد شده ، ازاده.

Freedom

ازادي ، استقلا ل ، معافيت ، اساني ، رواني.

Freehand

بي اسباب ، بي افزار، بادست باز، ازادي در تصميم.

Freehanded

سخي ، گشاده دست ، دست باز.

Freehearted

ازاده ، دست ودل باز، بي رودربايستي ، رك و راست.

Freehold

ملك مطلق ، مالكيت مطلق ، ملك موروثي.

Freely

بطور ازاد يا رايگان.

Freemartin

گوساله خنثي.

Freemason

عضو فراموش خانه ، فراماسيون.

Freemasonry

فراماسيوني.

Freeness

ازاد بودن ، ازادي.

Freesia

(گ.ش.) فريزيا، يك جور گل پيازدار.

Freest

(صفت عالي free).

Freestanding

(بناي) ساده ، بي الا يش ، بي پيرايه ، بي زيور.

Freestone

سنگ مخصوص تراش ، سنگ تراش بردار.

Freethinker

كسي كه داراي فكر ازاد است وبمذهب كاري ندارد، بيدين ، ازاد فكر.

Freeway

بزرگراه ، شاهراه ، شاهراهي كه از حق راهداري معاف است

Freewheel

ازاد زندگي كردن ، با ازادي حركت وجنبش كردن ، بازادگي زيستن ، بادندن خلا ص رفتن.

Freeze

يخ بستن ، منجمد شدن ، بي اندازه سردكردن ، فلج كردن ، فلج شدن ، ثابت كردن ، غيرقابل حركت ساختن ، يخ زدگي ، افسردگي.

Freeze dry

(در خلا ء وسرماي فراوان) خشك كردن.

Freezer

يخچال خيلي سرد، منجمد كننده ، يخدان.

Freezing point

نقطه انجماد، درجه يخ بندان.

free fall

سقوط آزاد

free hugs

آغوش رایگان

free standing

ايستاده رايگان

freed 

آزاد

FREEING

آزاد

freelance

آزاد

freelancer

نويسنده يا مترجم آزاد - کسي که به طور مستقل کار ميکند

FreeRice

برنج رایگان، یک وبگاه آموزشی است که در آن کاربران در یک بازی به سوالات چندگزینه‌ای پاسخ میدهند تا با گرسنگی جهانی مبارزه کنند

freezing

انجماد

Keyword

Criteria