Farsi Dictionary

Fra

(درميان راهبان) برادر.

Fracas

قيل وقال ، مزاحمت ، زد وخورد، بلوا.

Fracmentation

تكه تكه شدن.

Fracted

شكسته ، منكسر.

Fraction

شكستن ، شكستگي ، ترك خوردگي ، شكاف ، برخه ، كسر (كسور)،بخش قسمت ، تبديل بكسر متعارفي كردن ، بقسمتهاي كوچك تقسيم كردن.

Fraction

كسر.

Fractional

كسري.

Fractional

كسري ، كوچك.

Fractional currency

پول خرد.

Fractional part

جز كسري.

Fractionalize

تقسيم بجزء كردن ، خرد كردن ، برخه كردن.

Fractionate

(ش.) تجزيه وتفكيك نمودن ، برخه كردن.

Fractious

بدخو، كج خلق ، ننر، متمرد، زود رنج.

Fracture

شكستگي ، انكسار، شكست ، ترك ، شكاف ، شكستن ، شكافتن ، گسيختن ، شكستگي(استخوان).

Frae

(from=) از، بواسطه ، مطابق.

Fragile

شكننده ، ترد، نازك ، لطيف ، زودشكن ، ضعيف.

Fragility

زودشكني ، تردي ، ظرافت.

Fragment

پاره ، خرده ، تكه ، قطعه ، باقيمانده ، قطعات متلا شي ، خردكردن ، ريز كردن ، قطعه قطعه كردن.

Fragment

تكه.

Fragmental

(fragmentary=) پاره پاره ، جزء جزء ، شكسته ، ريز شده ، ناقص.

Fragmentary

(fragmental=) پاره پاره ، جزء جزء ، شكسته ، ريز شده ، ناقص.

Fragmentate

خردكردن ، ريز كردن ، متلا شي كردن.

Fragmentize

.= fragmentate

Fragrance

بوي خوش ، عطر، رايحه وعطر، چيز معطر.

Fragrant

خوشبو، معطر.

Frail

نازك ، سست ، نحيف ، شكننده ، زودگذر، سست در برابر وسوسه شيطاني ، گول خور، بي مايه.

Frailty

سستي ، ضعف اخلا ق ، نحيفي ، خطايي كه ناشي ازضعف اخلا قي باشد، بيمايگي ، نااستواري.

Fraise

شلوغ ، ولوله ، چاپلوسي ، چاپلوسي كردن ، ريشخند كردن ، گشادتر كردن سوراخ ، اره مدور، نرده دار كردن ، دهانه چيزي را گشادتر كردن.

Frame

قاب كردن ، قاب گرفتن ، چارچوب گرفتن ، طرح كردن ، تنظيم كردن ، بيان كردن ، فرمول ، قاعده ، منطق ، اسكلت ، ساختمان ، چهارچوب ، تنه ، بدن ، پاپوش درست كردن.

Frame

قاب ، چارچوب ، قاب كردن.

Frame up

توطله ، دوز وكلك ، دسيسه.

Framework

چوب بست ، چهارچوبه ، كالبد، استخوان بندي ، بدنه.

Framework

استخوان بندي ، چارچوب.

Franc

فرانك (واحد پول)، امتياز، حق مخصوص ، حق انتخاب ، حق راي.

Franchise

(free، enfranchise=) امتياز، حق انتخاب ، ازاد كردن ، حق راي دادن.

Franciscan

وابسته بدسته راهبان فرقه فرانسيس مقدس.

Francolin

(ج.ش.) دراج ، پرنده اي شبيه قرقاول.

Francophil

فرانسه دوست ، هواخواه فرانسه.

Francophile

فرانسه دوست ، هواخواه فرانسه.

Frangibility

تردي ، شكنندگي ، نازكي ، ظريفي.

Frangible

شكننده ، ترد.

Frangipani

عطر ياسمين ، بوته ياسمن ، نوعي كلوچه.

Frank

رك گو، بي پرده حرف زن ، رك ، بي پرده ، صريح ، نيرومند،مجاني ، چپانيدن ، پركردن ، اجازه عبور دادن ، مجانا فرستادن ، معاف كردن ، مهر زدن ، باطل كردن ، مصون ساختن

Frankfort

(frankfurter، frankfurt، frankforter=) كالباس يا روده پركرده از گوشت گاو، سوسيس.

Frankforter

(frankfort، frankfurt،trufknarf er=) كالباس يا روده پركرده از گوشت گاو، سوسيس.

Frankfurt

(frankfurter، frankfort،trofknarf er=) كالباس يا روده پركرده از گوشت گاو، سوسيس.

Frankfurter

(frankfort، frankfurt، trofknarfer=) كالباس يا روده پركرده از گوشت گاو، سوسيس.

Frankincense

(گ.ش.) كندر، بوته كندر، درخت كندر سرخ ، كندر هندي ، درخت مرمكي.

Frankish

فرنگي.

Franklin

فرد ازاده ، ملا ك ازاداز طبقه سوم (در سده هاي 41 و 51 ميلا دي)، طبقه متوسط اجتماع.

Franklin stove

بخاري اختراعي فرانكلين.

Frankly

رك وپوست كنده ، صراحتا، جوانمردانه.

Frankpledge

(حق. قديم انگلستان) مسلوليت دسته جمعي افراد ماليات پرداز يك ناحيه ، مسلول.

Frantic

بي عقل ، اتشي ، عصباني ، از كوره در رفته.

Frap

(دركشتي گيري) سفت بستن ، سفت كشيدن ، محكم بستن ، زدن ، ضرب زدن ، كوبيدن.

Fraternal

دوستانه ، برادرانه ، برادر وار، اءتلا في ، اتحادي.

Fraternity

برادري ، اخوت ، انجمن اخوت ، صنف ، اتحاديه.

Fraternization

اخوت ، دوستي كردن ، برادري.

Fraternize

دوست بودن ، برادري كردن ، متفق ساختن ، برادري دادن.

Fratricide

برادركشي ، برادر كش ، خواهر كش.

Fraud

فريب ، حيله ، (حق.) كلا ه برداري ، تقلب ، فن ، گوش بر، شياد.

Fraudulence

كلا ه برداري.

Fraudulent

كلا ه بردار، گول زن ، حيله گر، فريب اميز.

Fraught

(.adj) :پر، مملو، دارا، همراه ، ملا زم ، بار شده ، (.vt &.n) :بار، كرايه ، بار كردن.

Fraxinella

(گ.ش.) دقطامون سفيد، فرسنيل ، علف اهوي سفيد.

Fray

ترس ، وحشت ، غوغا، نبرد، نزاع ، ترساندن ، هراسانيدن ، جنگ كردن ، ساييدن ، فاقدنيرو كردن ، ضعيف كردن ، فرسوده شدن.

Fraying

چيز فرسوده ، چيز ساييده شده ، فرسايش.

Frazzle

فرسودگي ، ساييدگي ، اشفتن.

fractionation

جزء به جزء

fractions

کسري از - بخشي از - خرده

Fractured

شکسته - خرد شده

fragmented

تکه تکه

fragments

قطعات

framed

قاب

franchiser

a person or company that grants a franchise

frantically

ديوانه وار

frayed

ساييدن - وحشت - غوغا - ترساندن

Keyword

Criteria