Farsi Dictionary

Formula

فورمول.

Formula

فرمول ، قاعده ، دستور، قاعده رمزي ، ورد.

Formulaic

مثل يا وابسته به فرمول.

Formularization

فرمول سازي ، كوتاه سازي ، ضابطه سازي.

Formularize

بصورت فرمول دراوردن ، تحت قاعده در اوردن ، مدون كردن

Formulary

دستور نامه ، كتاب دستور يا قاعده ، كتاب نماز.

Formulate

بشكل قاعده دراوردن يا ادا كردن ، كوتاه كردن ، فرمول بندي كردن.

Formulate

تنظيم كردن.

Formulation

قاعده سازي ، دستور سازي ، تبديل به قاعده رمزي.

Keyword

Criteria