Farsi Dictionary

Fond

علا قمند، انس گرفته ، مايل ، مشتاق ، شيفته ، خواهان.

Fondle

نوازش كردن ، ناز ونياز كردن.

Fondling

نوازش كردن.

Fondly

از روي علا قه.

Fondness

علا قه ، انس.

Fondu

درهم داخل شونده ونفوذ كننده (مثل رنگ هاي نقاشي) درهم اميزنده (مثل اغذيه)، نوعي غذاي سويسي.

Keyword

Criteria