Farsi Dictionary

Fog

مه ، تيرگي ، ابهام ، تيره كردن ، مه گرفتن ، مه الود بودن.

Fogbound

مه الود، مه گرفته ، گرفتار مه.

Fogbow

رنگين كمان حاصل از مه.

Fogey

(fogy=) ادم عقب مانده وكهنه پرست ، ادم قديمي.

Foggage

(moss، fog=) مه ، ابهام.

Foggily

بطورمه الود يامبهم.

Fogginess

مه الود بودن.

Foggy

مانند مه ، مه الود، تيره وتار.

Foghorn

شيپور اعلا م خطرمه گرفتگي ، اژير مه.

Fogless

عاري از مه ، روشن.

Fogy

(fogey=) ادم عقب مانده وكهنه پرست ، ادم قديمي.

Keyword

Criteria