Floc |
توده جمع شده ، كلا له اي از رشته هاي ظريف ، طره ، جمع كردن ، طره شدن. |
Floccose |
انبوه ، كركدار، داراي دسته هاي كرك يا پشم ، كلا له اي ، كاكل دار. |
Flocculate |
قلنبه ، انبوهي ، طره ، كلا له ، كاكل ، اجتماع كردن ، بصورت رشته هاي انبوه و كركداردر اوردن ، انبوه شدن ، لخته شده. |
Floccule |
توده هاي معلق درمايع (كه خود از تجمع ذراتي تشكيل شده)، دلمه ، لخته. |
Flocculence |
حالت چيزي كه مانند (منگوله هاي پشم) يا دسته پشم باشد، انباشتگي ، قلنبه شدگي. |
Flocculent |
قلنبه شده ، كركي. |
Flocculus |
دسته كوچكي از الياف پشمي ، كلف خورشيد. |
Flock |
رمه ، گله ، گروه ، جمعيت ، دسته پرندگان ، بصورت گله ورمه در امدن ، گردامدن ، جمع شدن ، ازدحام كردن. |