Farsi Dictionary

Firm

شركت ، تجارتخانه ، كارخانه ، موسسه بازرگاني ، استوار، محكم ، ثابت ، پابرجا، راسخ ، سفت كردن ، استوار كردن.

Firmament

فلك (افلا ك)، اسمان ، گنبد اسمان.

Firmamental

فلكي.

Firmer chisel

(مك.) اسكنه پهن.

Firmness

ثبات واستحكام.

Firmware

سفت افزار.

firming

سفت کننده

firmly

پايدار - خيلي محکم

Keyword

Criteria