Farsi Dictionary

Fart

گوز، گوزيدن.

Farther

دورتر، پيش تر، بعلا وه ، قدري ، جلوتر.

Farthermost

دورترين ، اقصي نقطه ، بعيدترين ، ابعد.

Farthest

دورترين ، اقصي نقطه ، بعيدترين ، دورترين نقطه.

Farthing

فارثينگ ، پول خرد انگليس.

Farthingale

دامن پف كرده ، دامن فنري.

Keyword

Criteria