Farsi Dictionary

Far

دوراز(با off يا out يا away)، بسيار، بمراتب ، زياد، خيلي ، دور دست ، بعيد، بعلا وه.

Far flung

پخش ، پراكنده ، پرت و دور افتاده.

Far off

پرت ، خيلي دور، دوردست ، دور افتاده.

Far reaching

وسيع ، گسترده ، داراي اثر زياد، دور رس.

Farad

فاراد، واحد گنجايش برق.

Faraday

(فيزيك) فاراده.

Faradic

القايي ، القا شده.

Faradize

بوسيله القاي برق معالجه كردن.

Faraway

خيلي دور، دورافتاده ، پرت ، پريشان.

Farce

نمايش خنده اور، تقليد، لودگي ، مسخرگي ، كار بيهوده.

Farceur

لوده ، مسخره ، بذله گو.

Farci

(farcie) دلمه كرده ، پركرده ، به زورچپانده.

Farcical

خنده اور، مضحك ، مسخره اميز.

Farcie

(farci) دلمه كرده ، پركرده ، به زورچپانده.

Farcy

(طب) سراجه ، مشمشه.

Fard

سرخاب ، غازه ، سرخاب زدن.

Fardel

بقچه ، بسته ، بار، كوله بار.

Fare

كرايه ، كرايه مسافر، مسافر كرايه اي ، خوراك ، گذراندن ، گذران كردن.

Fare thee well

(well you fare) خوش باش ، خدا حافظ.

Fare you well

(well thee fare) خوش باش ، خدا حافظ.

Farer

مسافر.

Farewell

بدرود، وداع ، خدا نگهدار، خداحافظ، توديع ، توديع كردن.

Farfetched

شبيه بعيد، بعيد، غير ميسر.

Farina

ارد، ارد نرم ، نشاسته ، ارددار.

Farinaceous

اردي ، نشاسته اي.

Farinha

ارد مانيوك ، ارد نشاسته مانيوك.

Farinose

اردي ، گردي ، شبيه گرده گياه.

Farkleberry

(گ.ش.) گياه قره قاط، تمشك امريكاي جنوبي.

Farl

(farle) كيك يا نان شيرين اردي.

Farle

(farl) كيك يا نان شيرين اردي.

Farm

كشتزار، مزرعه ، زمين مزروعي ، پرورشگاه حيوانات اهلي ، اجاره دادن به (باout)، كاشتن زراعت كردن در.

Farm out

اجاره دادن زمين مزروعي.

Farmer

كشاورز.

Farmerette

زن برزگر، زن زارع.

Farmhand

كارگر مزرعه ، زارع.

Farmhouse

خانه رعيتي.

Farmland

كشتزار.

Farmstead

ابنيه و ساختمانهاي مجاورمزرعه ، مزرعه وابنيه ان ، مزرعه و حوالي ان ، علا قجات رعيتي.

Farmyard

محوطه مزرعه.

Faro

نوعي بازي قمار شبيه بانك.

Farouche

(گ.ش.) يونجه گل قرمز، كمرو، وحشي صفت.

Farraginous

تلفيق كننده كليه شرايط و اخلا ق هاي متفاوت وجنس هاي مخالف ، مختلط.

Farrago

اميزش ، توده درهم وبرهم.

Farrier

نعلبند، دام پزشك ، (نظ.) گروهبان اصطبل.

Farrow

همه بچه خوك هايي كه دريك وهله زاييده مي شوند، (م.م.) بچه خوك ، زايمان بچه خوك ، زايمان خوك ، (در مورد گاو) بي گوساله ، بي بچه ، زاييدن (خوك).

Farseeing

مال انديش ، عاقبت انديش.

Fart

گوز، گوزيدن.

Farther

دورتر، پيش تر، بعلا وه ، قدري ، جلوتر.

Farthermost

دورترين ، اقصي نقطه ، بعيدترين ، ابعد.

Farthest

دورترين ، اقصي نقطه ، بعيدترين ، دورترين نقطه.

Farthing

فارثينگ ، پول خرد انگليس.

Farthingale

دامن پف كرده ، دامن فنري.

far from

دور از

far outweigh

مراتب سنگين تر بودن

far-fetched

دور از ذهن

far-off

دور

fare breakdown

ريز کرايه - ريز هزينه حمل

fare on

کرايه

faring on

هزينه حمل و نقل

farm gate

ورودي مزرعه

Farsi

فارسي

Farsi 

فارسي

Keyword

Criteria