Face |
رخ ، رخسار، رو، صورت ، چهره ، طرف ، سمت ، وجه ، ظاهر، منظر، روبروايستادن ، مواجه شدن ، روياروي شدن ، پوشاندن سطح ، تراشيدن ، صاف كردن ، روكش كردن. |
Face |
صورت ، نما، روبه ، مواجه شدن. |
Face card |
(در ورق) ورق صورت ، ورق شاه ، بي بي ياسرباز. |
Face down feed |
خورد رو به پايين. |
Face harden |
سطح چيزي را سخت كردن. |
Face lifting |
جراحي و از بين بردن چين و چرك صورت ، تعمير. |
Face up |
بطور طاق باز، خوابيده به پشت ، ورق روبه بالا. |
Face up feed |
خورد رو به بالا. |
Face value |
ارزش اسمي. |
Facedown |
بطور دمر، باصورت رو بپايين ، روي شكم خوابيده. |
Faceplate |
صفحه فلزي يا چوبي متصل به چرخ تراش ، چرخ لنگر، بشقاب لب تخت. |
Facer |
دورو، خودنما، پياله لبالب ، جام پر. |
Facet |
صورت كوچك ، سطوح كوچك جواهر و سنگهاي قيمتي ، تراش ، شكل ، منظر، بند، مفصل. |
Facetiae |
لطايف ، هزليات ، شوخي ، بذله ، فكاهيات ، مطايبات ، شوخي هاي خارج از نزاكت. |
Facetious |
شوخ ، لوس ، اهل شوخي بيجا. |
face down |
رو به پايين |
faces |
چهره |
facets |
جنبه |