Farsi Dictionary

Equip

اراستن ، سازمندكردن ، مجهز كردن ، مسلح كردن ، (نظ.) سازوبرگ دادن.

Equip

مجهز كردن.

Equipment

تجهيزات.

Equipment

تجهيزات ، ساز وبرگ.

Equipment compatibility

همسازي تجهيزاتي.

Equipment failure

خرابي تجهيزاتي.

Equipoise

تعادل ، توازن ، برابري دروزن ، متعادل ساختن ، به حالت تعادل دراوردن ، متوازن كردن.

Equipollent

برابر، معادل ، هم معني ، هم قوه ، هم نيرو، اشياء هم قوه.

Equiponderant

هم وزن.

Equiponderate

هم وزن بودن ، موازنه كردن ، هم وزن كردن.

Equipotent

هم اثر، هم طرفيت ، داراي اثرات برابر.

Equipotential

هم پتاسيل ، هم نيرو، هم قوه ، هم اثر، هم ظرفيت ، هم مقام.

equipped

مجهز

Keyword

Criteria