Farsi Dictionary

Emu

(ج.ش.) شترمرغ استراليايي.

Emulate

هم چشمي كردن با، رقابت كردن با، برابري جستن با، پهلو زدن.

Emulate

تقليد كردن.

Emulation

تقليد.

Emulation

هم چشمي ، پژهان.

Emulator

مقلد.

Emulous

هم چشمي كننده ، رشك برنده ، طالب.

Emulsification

امولسيون سازي.

Emulsifier

ماده امولسيون كننده.

Emulsify

بشكل ذرات ريز و پايدار دراوردن (جسمي در محلولي)، بحالت تعليق دراوردن.

Emulsion

شيرابه ، تعليق جسمي بصورت ذرات ريز وپايدار در محلولي (مانند ذرات چربي در شير)، ذرات چربي دراب.

Emulsoid

سيستم كولوءيدي (شامل پخش مايعي در مايع ديگر)، محلول سريشمي.

Emunctory

مربوط به پاك كردن بيني ، عضو دافع فضولا ت بدن.

Keyword

Criteria