Farsi Dictionary

Emblem

نشان ، نشانه ، علا مت ، شعار، (ك.) تمثيل ، با علا يم نشان دادن.

Emblematic

(emblematical) مشعر، حاوي ، نشانه ، حاكي ، كنايه دار، رمزي.

Emblematize

(emblemize) بطور كنايه نشان دادن ، برمز وانمود كردن

Emblements

نماءات ، منافع حاصله از زمين مزروعي (علف و غيره).

Keyword

Criteria