بيرون انداختن ، دفع كردن ، معزول كردن.
پس زدن ، بيرون راندن.
مواد بيرون ريخته ، مدفوعات.
قابل دفع يا اخراج.
اخراج.
پس زني ، بيرون راني.
صندلي هواپيما كه در مواقع اضطراري شخص را از هواپيما بخارج پرتاب ميكند.
دفع ، طرد، (حق.) دعواي استرداد، حق تصرف ملك و مطالبه خسارت.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains