Farsi Dictionary

Drift

توده باد اورده ، جسم شناور، برف باداورده ، معني ، مقصود، جريان اهسته ، جمع شدن ، توده شدن ، بي اراده كار كردن ، بي مقصد رفتن ، دستخوش پيشامد بودن ، يخرفت.

Drift

راندگي.

Drift error

خطاي راندگي.

Driftwood

چوب اب اورده ، تخته پاره روي اب.

Keyword

Criteria