Farsi Dictionary

Dram

درم (مقياس وزن رجوع شود به drachma)، نوشانيدن ، جرعه جرعه نوشيدن.

Drama

درام ، نمايش ، تاتر، نمايشنامه.

Dramatic

نمايشي ، مهيج.

Dramatic monologue

نوعي داستان نمايشي كه دران يكنفر بتنهايي ظاهر ميشود وبا متكلم وحده است.

Dramatics

كارهاي هنري وخارج از برنامه دبيرستان و دانشكده ، روش نمايش ، هنر تاتر، فن نمايش.

Dramatis personae

بازيگران نمايشنامه ، هنرپيشگان نمايشنامه.

Dramatist

نمايشنامه نويس.

Dramatization

بصورت نمايش در اوردن.

Dramatize

بشكل درام يا نمايش دراوردن.

Dramaturgic

وابسته به فن نمايش.

Dramaturgy

فن درام نويسي ، شبيه سازي ، فن نمايش داستانها.

Dramshop

(barroom =) سالن مشروب فروشي ، بار مشروب فروشي.

dramatically

به طور چشمگيري

Keyword

Criteria