Farsi Dictionary

Dow

(dowing، dowed، dought) (اسكاتلند) خوب بودن ، قوي بودن ، معتبر بودن ، بدرد خوردن ، خوشبخت بودن.

Dowager

بيوه زني كه از شوهرش باو دارايي يا مقامي بارث رسيده باشد، وارثه.

Dowdy

زن شلخته ، كهنه ، بي عرضه.

Dowel

ميخ پرچي كه دو چيز را روي هم نگاه ميدارد (pin.d نيز خوانده ميشود)، قطعه چوبي كه در ديوار مي گذارند تا ميخ روي ان بكوبند، باميخ پرچ بهم متصل كردن.

Dower

سوراخ زير زميني ، لا نه خرگوش وغيره ، جهيز دادن.

Down

پر دراوردن جوجه پرندگان ، پرهاي ريزي كه براي متكا بكار ميرود، كرك ، كرك صورت پايين ، سوي پايين ، بطرف پايين ، زير، بزير، دلتنگ ، غمگين ، پيش قسط.

Down

پايين ، از كارافتاده.

Down payment

پيش پرداخت ، پيش قسط.

Down pipe

ناودان (عمودي).

Down time

مدت از كار افتادگي.

Down to earth

واقع بين ، عملي ، حقيقي ، واقعي ، اهل عمل.

Downbeat

حركت چوب رهبر اركست بطرف پايين ، بدبيني ، غمگيني ، افسرده.

Downcast

دل افسردگي ، غمگيني ، سربزيري ، ويراني.

Downfall

افت ، سقوط، زوال ، انحطاط، ريزش ، بارش.

Downgrade

كم ارزش كردن ، دست كم گرفتن.

Downgrade

جمع و جور كردن ، تنزيل رتبه.

Downhaul

طناب مخصوص كشيدن بادبان كشتي.

Downhearted

افسرده ، دل شكسته.

Downhill

سرازيري ، سرپاييني ، نشيب ، انحطاط.

Downpour

بارندگي زياد، فرو ريزي ، بارش متوالي.

Downrange

دورتر از محل پرتاب ودر مسير ازمايشي خود.

Downright

صرفا، محض ، خالص ، مطلق ، (مج.) رك ، ساده.

Downstage

درجلو پرده تاتر ونمايش.

Downstairs

طبقه پايين ، واقع در طبقه زير.

Downstream

پايين رود.

Downstroke

ضربه درجهت پايين ، ضربه بطرف پايين.

Downswing

نوسان بطرف پايين ، تنزل كارهاي تجارتي وغيره ، ركود بازار.

Downtime

مدتي كه كارخانه كار نميكند، مدت استراحت ماشين وكارخانه درشبانه روز.

Downtown

مركز تجارت شهر، قسمت مركزي شهر.

Downtrend

(downturn=) سيرنزولي ، سير بطرف پايين.

Downtrodden

زير پالگد مال شده ، منكوب شده.

Downturn

نزول ، كاهش ، ركود اقتصادي.

Downward

(downwords=) پايين ، زيرين ، روبه پايين ، متمايل بپايين.

Downward

رو به پايين.

Downwind

درجهت باد، در مسير باد.

Downy

كرك دار، مانند پر ريز، ملا يم ، نرم.

Dowry

جهيز، جهاز، جهيزيه ، (م.م.) كابين ، مهريه.

Dowsabel

(در اشعار قرن دهم معشوقه زيبا)، معشوقه ، دلبر.

Dowse

(douse =) پي بردن به وجود اب يا منابع ديگر زيرزميني بوسيله گمانه ، گمانه زدن ، ميل زدن.

down play

بازي کردن - بازيچه کردن

downer

يک فرد يا تجربه يا موقعيت افسرده

download

دانلود - دریافت فایل

downloading

دريافت فايل - دانلود

downside

نزولي

downsize

کوچک

Keyword

Criteria