Dow |
(dowing، dowed، dought) (اسكاتلند) خوب بودن ، قوي بودن ، معتبر بودن ، بدرد خوردن ، خوشبخت بودن. |
Dowager |
بيوه زني كه از شوهرش باو دارايي يا مقامي بارث رسيده باشد، وارثه. |
Dowdy |
زن شلخته ، كهنه ، بي عرضه. |
Dowel |
ميخ پرچي كه دو چيز را روي هم نگاه ميدارد (pin.d نيز خوانده ميشود)، قطعه چوبي كه در ديوار مي گذارند تا ميخ روي ان بكوبند، باميخ پرچ بهم متصل كردن. |
Dower |
سوراخ زير زميني ، لا نه خرگوش وغيره ، جهيز دادن. |
Down |
پر دراوردن جوجه پرندگان ، پرهاي ريزي كه براي متكا بكار ميرود، كرك ، كرك صورت پايين ، سوي پايين ، بطرف پايين ، زير، بزير، دلتنگ ، غمگين ، پيش قسط. |
Down |
پايين ، از كارافتاده. |
Down payment |
پيش پرداخت ، پيش قسط. |
Down pipe |
ناودان (عمودي). |
Down time |
مدت از كار افتادگي. |
Down to earth |
واقع بين ، عملي ، حقيقي ، واقعي ، اهل عمل. |
Downbeat |
حركت چوب رهبر اركست بطرف پايين ، بدبيني ، غمگيني ، افسرده. |
Downcast |
دل افسردگي ، غمگيني ، سربزيري ، ويراني. |
Downfall |
افت ، سقوط، زوال ، انحطاط، ريزش ، بارش. |
Downgrade |
كم ارزش كردن ، دست كم گرفتن. |
Downgrade |
جمع و جور كردن ، تنزيل رتبه. |
Downhaul |
طناب مخصوص كشيدن بادبان كشتي. |
Downhearted |
افسرده ، دل شكسته. |
Downhill |
سرازيري ، سرپاييني ، نشيب ، انحطاط. |
Downpour |
بارندگي زياد، فرو ريزي ، بارش متوالي. |
Downrange |
دورتر از محل پرتاب ودر مسير ازمايشي خود. |
Downright |
صرفا، محض ، خالص ، مطلق ، (مج.) رك ، ساده. |
Downstage |
درجلو پرده تاتر ونمايش. |
Downstairs |
طبقه پايين ، واقع در طبقه زير. |
Downstream |
پايين رود. |
Downstroke |
ضربه درجهت پايين ، ضربه بطرف پايين. |
Downswing |
نوسان بطرف پايين ، تنزل كارهاي تجارتي وغيره ، ركود بازار. |
Downtime |
مدتي كه كارخانه كار نميكند، مدت استراحت ماشين وكارخانه درشبانه روز. |
Downtown |
مركز تجارت شهر، قسمت مركزي شهر. |
Downtrend |
(downturn=) سيرنزولي ، سير بطرف پايين. |
Downtrodden |
زير پالگد مال شده ، منكوب شده. |
Downturn |
نزول ، كاهش ، ركود اقتصادي. |
Downward |
(downwords=) پايين ، زيرين ، روبه پايين ، متمايل بپايين. |
Downward |
رو به پايين. |
Downwind |
درجهت باد، در مسير باد. |
Downy |
كرك دار، مانند پر ريز، ملا يم ، نرم. |
Dowry |
جهيز، جهاز، جهيزيه ، (م.م.) كابين ، مهريه. |
Dowsabel |
(در اشعار قرن دهم معشوقه زيبا)، معشوقه ، دلبر. |
Dowse |
(douse =) پي بردن به وجود اب يا منابع ديگر زيرزميني بوسيله گمانه ، گمانه زدن ، ميل زدن. |
down play |
بازي کردن - بازيچه کردن |
downer |
يک فرد يا تجربه يا موقعيت افسرده |
download |
دانلود - دریافت فایل |
downloading |
دريافت فايل - دانلود |
downside |
نزولي |
downsize |
کوچک |